پسینه
معنی کلمه پسینه در فرهنگ معین
معنی کلمه پسینه در ویکی واژه
پسین.
جملاتی از کاربرد کلمه پسینه
چشمت ز فتنه بین که: به پیش من آورد در معرضی که زلف تو باشد پسینهای
باری دگرم کش به جفا داغ به سینه تا مرهم پیشینه شود داغ پسینه
شیخ الاسلام گفت: که خواجه علی حسن شیخ کرمان و پسینهٔ مشایخ. وی داروخانهٔ داشت و کار بنظام «و اوقاف بسیار» و مریدان بسیار و نیکو معاملت و وی دعوی مریدی شیخ عمو کردی و تاوی بنه رفت از دنیا. وی بست باز نگذاشت. شیخ الاسلام گفت: که بوطالب خزرج بن علی البغدادی است استاد بوعبداللّه خفیف٭ بود شیخ بوعبداللّه گوید: که من خدمت وی میکردم و وی علت شکم داشت، خون میفروشد طشت در وی مینهادم، وقتی غایب بودم، وی آواز داد: که شیرازی! من بنمیشنودم دیگر باره آواز داد، گفت شیرازی! هین لعنک اللّه! من بشتافتم و طشت بوی دادم علی دیلم پرسید از ابوعبداللّه خفیف، که تو آن لعنک اللّه چون بشنیدی از روی؟ گفت: چون رحمک اللّه.
نام وی اسماعیل بن نجید احمد بن یوسف بن سالم بن خالد السلمی جد شیخ با عبدالرحمن السلمی بود از سوی مادر، شاگرد بوعثمان حیری و از مهینان یار وی و پسینه از یاران وی. او برفته در سنه ست او خمس و ستین و ثلثمائه فی ربیع الاول با شیخ بوعبداللّه رازی مقری، ابوعمرو هو الشیخ الصالح الصوفی المحدث. جنید دیده بود و از مهینان وقت بود، و او را طریقت بود کی بآن یگانه بود، از تلبیس حال، و گوشیدن وقت و معاملهٔ نیکو در ظاهر و باطن و حدیث داشت فراوان وثقه بود.
قوله: وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ الایة... این میثاق و عهد نه بر پیغامبران تنها گرفتند، که هم در پیغامبران و هم در امّت ایشان گرفتند. امّا پیغامبران سران بودند و مهتران، و امّت تبع ایشان بودند. پس پیغامبران بذکر مخصوصاند که اصل ایشانند، و خطاب با اصل کنند، و مراد هم اصل باشد و هم تبع. چنان که ربّ العالمین گفت: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ. و کیفیّت این عهد گرفتن و پیمان ستدن آنست که اللَّه تعالی با پیغامبران گفت و ایشان را فرمود که: یکدگر را تصدیق کنید و نصرت دهید. پیشینه را گفت که پسینه را مبشّر باش و پسینه را گفت که پیشینه را مصدّق باش، و آن گه همه را گفت و از همه پیمان ستد که شما و امّتان شما به محمد (ص) ایمان آرید که خاتم النّبیّین و رسول ربّ العالمین است، و گزیده جهانیان است.
مرا کشت آن سواریها، پسینه دم حسرت برو گه گه مگر لختی غبار از در درون آید
شیخ الاسلام گفت: که استاد بوعلی دقاق زبان وقت بود بنشاپور، و پسینهٔ گویندگان مشایخ بود، توفی بنشاپور فی القعده سنه خمس و اربعائه شیخ الاسلام گفت: که وی هر سال بجائی رفتی بشهری دیگر آخر باز آمدی استاد بوالقاسم قشیری داماد وی بود و شاگرد وی و مجالس وی جمع کرده بود «و سخنان وی بسیار داشت» و دقاق را شوری بود و گرم بود وی گفتی: که میباید بخیابان هری کوک کنم یعنی بانگ کنم، در کار هایو کان دور فرا بود ویرا گفتند در برابر آن نعرهٔ باز زدی.
وَ قَطَعْنا دابِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا ای اهلکناهم هلاک استیصال. قطع دابر درین موضع و در سه جایگاه دیگر در قرآن در موضع بیخ بریدن نهاده است. دابر هر چیز آخر آنست. وَ اللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ یعنی اذا تأخر. معنی «وَ قَطَعْنا دابِرَ» آنست که هلاک کردیم پسینه ایشان، چنان که جای دیگر گفت: فَهَلْ تَری لَهُمْ مِنْ باقِیَةٍ. وَ ما کانُوا مُؤْمِنِینَ یعنی لو بقوا ما کانوا لیؤمنوا.
«فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ» و در رسید از پس ایشان پسینها.
تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ (۷) و بر پی آن ایستد پسینه آمدنی.