پرپا. [ پ َ ] ( اِ مرکب ) کبوتر پاموز ( ؟ ). ( غیاث اللغات ). پرپای. مُسَروَل. مُسَروَله. کبوتری که بر پنجه و بالای آن پر بسیار دارد. کبوتر پرپا، حمامه مُسَروَله. ورشان. و رجوع به پرپای شود. پرپا. [ پ ُ ] ( اِ مرکب ) هَدبه. خرخدا. خرخاکی. پرپایه. حمارالبیت.
معنی کلمه پرپا در فرهنگ عمید
ویژگی کبوتری که در پاهای او نیز پر روییده باشد. = خرخاکی
معنی کلمه پرپا در فرهنگ فارسی
کبوتری که درپای اونیزپرروئیده باشد ( اسم ) خرخاکی خرخدا حمارالبیت پر پایه .
جملاتی از کاربرد کلمه پرپا
بیدل درپن بیابان خلقی به عجز فرسود چون نقشپا قستیم ما هم به پرپا دست
مصدر ایذای خلق در همه جا ناسزاست گر همه در پرپاست !بله زیبنده نیست