پروانگان
معنی کلمه پروانگان در فرهنگ فارسی
معنی کلمه پروانگان در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه پروانگان
یاورانش گردِ او گشتند جمع راست چون پروانگان بر دورِ شمع
سرشک شمع بر دامان چرا پیوسته میریزد همانا گریه از دلسوزی پروانگان دارد
تا بود شمع ایمن از چشم بدان گرد سرش هر نفس پروانگان مشت سپندی سوخته
پروانگان ز پرتو شمع تو سوختند آشفتهات چرا پر و بالی نیافته
مانده بهر التفاتم اینچنین گرم طلب شمع را پروانگان جویا نه بهر پرتوند
شمع ما از دورباش بال صد پروانه سوخت یاد آن پروانگان کز شعله قوت پر کنند
در آن روشنی خلق جمع آمدند چو پروانگان سوی شمع آمدند
منت ایزد که دوستان جمعند همه پروانگان آن شمعند
آتش شوق است کافی بهر ما پروانگان تا تو ای شمع فروزان شاهد پروانهای