پرند

معنی کلمه پرند در لغت نامه دهخدا

پرند. [ پ َ رَ ] ( اِ ) جامه ابریشمین بی نقش و ساده. فرند. ( رشیدی ). ابریشمینه سیاه بهترینش ختائی. حریر. حریر ساده. ( فرهنگ اسدی ) ( صحاح الفرس ) ( برهان ) ( غیاث اللغات ). بافته ابریشمی. ( برهان ) ( غیاث اللغات ). پَرن. پَرنا. حریر ساده یعنی پرنیان بی نقش. ( نسخه ای از فرهنگ اسدی ). پرند و پرنیان حریر باشد، پرند ساده بود و پرنیان منقش. ( حاشیه فرهنگ اسدی چ طهران ). حریر تنک و ساده. ( اوبهی ). بافته ای بود ابریشمی. ( جهانگیری ) : و از این ناحیت [ چین ] زر بسیار خیزد و حریر و پرند وخا و جیز( ؟ ) چینی ( خار چینی ؟ خار صینی ؟ ) و دیبا. ( حدود العالم ).
زمانی برق پرخنده زمانی ابر پرناله
چنان مادر ابر سوگ عروس سیزده ساله
و گشته زین پرند سبز شاخ بیدبن ساله
چنان چون اشک مهجوران نشسته ژاله بر ژاله.رودکی.ز گفتار او شاد شد شاه هند
بیاراست ایوان بچینی پرند.فردوسی.فرستاد نزدیک دانای هند
بسی اسب و دینار و چینی پرند.فردوسی.چو گیتی مر او [ اردشیر ] را همه راست شد
ز همت به کیوان همی خواست شد
چه از روم و از چین و از ترک و هند
جهان شد مر او را چو رومی پرند.فردوسی.پدر بود در ناز و خزّ و پرند
مرا برده سیمرغ در کوه هند.فردوسی.گر از کابل و زابل و مرز هند
شود روی گیتی چو چینی پرند.فردوسی.مرا شاه ایران فرستد به هند
به چین آیم از بهر چینی پرند.فردوسی.خداوند ایران و توران و هند
به فرّش جهان شد چو رومی پرند.فردوسی.نهادش بصندوق در نرم نرم
بچینی پرندش بپوشید گرم.فردوسی.پری زادگان رزم را دل پسند
بپولاد پوشیده چینی پرند.عنصری.چون پرند بیدگون بر روی پوشد مرغزار
پرنیان هفت رنگ اندر سر آرد کوهسار.فرخی.گفتم چه چیز باشد زلفت در آن رخت
گفتا یکی پرند سیاه ویکی پرن.فرخی.بد او را یکی پور نامش سرند
که زخمش ز فولاد کردی پرند.اسدی.از روی چرخ چنبری رخشان سهیل و مشتری
چون بر پرند ششتری پاشیده دینار و درم.لامعی.این نیابد همی برنج پلاس
وآن نپوشد همی ز ناز پرند.

معنی کلمه پرند در فرهنگ معین

(پَ رَ ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - حریر ساده ، ابریشم بی نقش . ۲ - شمشیر، شمشیر جوهردار.

معنی کلمه پرند در فرهنگ عمید

= پرندوش
۱. (زیست شناسی ) درختچه ای کوچک از تیرۀ ریواس، با بوتۀ پرشاخ، ساقۀ خاکستری، برگ های باریک و نوک تیز، و میوۀ بال دار.
۲. [قدیمی] نوعی پارچۀ ابریشمی ساده و بی نقش، حریر: سه نگردد بریشم ار او را / پرنیان خوانی و حریر و پرند (هاتف: ۴۹ ).
۳. تیغ و شمشیر برّان و جوهردار: به زرین و سیمین دو صد تیغ هند / چه زو سی به زهرآب داده پرند (فردوسی: ۱/۲۳۸ )، ز یاقوت و الماس و از تیغ هند / همه تیغ هندی سراسر پرند (فردوسی: ۷/۳۰۵ ).

معنی کلمه پرند در فرهنگ فارسی

ابریشم، حریر، پارچه ابریشمی ساده، شمشیر، تیغ ، پرندوش
( اسم ) درختچه ای از تیر. هفت بند که در بیابانهای خشک اطراف تهران بحال وحشی وجود دارد و چون ظاهرا بسیار شبیه درختچ. کاروان کش میباشد با آن اشتباه میگردد پیارند.

معنی کلمه پرند در فرهنگ اسم ها

اسم: پرند (دختر) (فارسی) (تلفظ: parand) (فارسی: پَرَند) (انگلیسی: parand)
معنی: پرن، پارچه ابریشمی بدون نقش ونگار، حریر ساده، ( = پرن، پروین )، ( در قدیم ) نوعی پارچه ی ابریشمیِ ساده و بدون نقش و نگار، ( در گیاهی ) گروهی از گیاهان درختچه ای از خانواده علف هفت بند که در نواحی بیابانی و نیمه بیابانی می رویند، ن، ک، پرن و پروین، و، پروین ) ( در قدیم ) نوعی پارچه ی ابریشمیِ ساده و بدون نقش و نگار، ( در گیاهی ) گروهی از گیاهان درختچه ای از خانواده علف هفت بند که در نواحی بیابانی و نیمه بیابانی می رویند + نک پرن و پروین

معنی کلمه پرند در دانشنامه آزاد فارسی

پرند (جنگ افزار). پَرَنْد (جنگ افزار)
(یا: فرند) شمشیری براق و برّان که در ادب حماسی غالباً به صورت پرند هندی آمده است. در شاهنامه، علاوه بر پرند هندی، به پرند زهرآگین نیز اشاره شده است: نبرد تو خواهد همی شاه هند/ به تیر و کمان و به هندی پرند/ به زرین و سیمین دوصد تیغ هند/ جز آن سی به زهر آب داده پرند.
پرند (گیاه). درختچه هایی از جنس Pteropyrum، متعلق به تیرۀ علف هفت بند. این درختچه ها، فاقد خار، دارای ساقه های فراوان و ایستاده با انشعابات فراوان، برگ های متناوب یا تقریباً دسته ای و گل های نرماده مجتمع می باشند. از این جنس، سه گونه در ایران می روید که انحصاری ایرانند و معمولاً در مناطق بیابانی و نیمه بیابانی می رویند.

معنی کلمه پرند در ویکی واژه

حریر ساده، ابریشم بی نقش.
شمشیر، شمشیر جوهردار.

جملاتی از کاربرد کلمه پرند

نیایند گرگان برون از منازل نپرند مرغان بر از آشیان‌ها
آن دلربای جادو دارد دو چیز نیکو زیر عقیق لؤلؤ زیر پرند سندان
در ایران، نام آب‌شکاف اغلب به گونهٔ هندی این پرنده گفته می‌شود.
پیشِ سیمرغِ آفتاب‌شکوه شد چو مرغ پرنده کوه به کوه
ز کشمیر و قنوج و از هند و سند ابا تیغ هندی و چینی پرند
اهالی این روستا اغلب به شغل کشاورزی،شکار مجاز پرندگان مهاجر و پرورش پرندگان اهلی و ماهی های پرورشی مشغولند.
همانا که سیمرغ پرنده نیست به پیش خدا جز یکی بنده نیست
اگر بر زندگان ریزی برون پرند از گردون وگر بر مردگان ریزی شود مرده مسیحایی
همان مرغ پرنده اندر هوا شما را بدین بوم سازد هوا
بینداخت تیغ پرند آورش همی خواست از تن بریدن سرش
به رخشان سنان وبه ویران پرند نود مرد اندر دو حمله فکند
پنداشتی این پرند پوشی معلوم تو گردد ار بکوشی