پانیذ. ( اِ ) پانید. شکرقلم. نوعی ازحلوا. و فانیذ معرب آن است. ( برهان ). رجوع به بانیذشود. فانیذ : و [ اندر سلابور هندوستان ] شکر و انگبین و پانیذ و جوز هندی... سخت بسیار است. ( حدود العالم ). و از این ناحیت [ سند ] پوست و چرم و ابانکها سرخ و نعلین و خرما و پانیذ خیزد. ( حدود العالم ). کیز، کوشک قند، به ( ؟ ) سد ( ؟ ) درک ، اسکف این همه شهرهائیند از حدود مکران و بیشترین پانیذها که اندر جهان ببرند از این شهرکها خیزد. ( حدود العالم ). ز بنگاه حاتم یکی نیکمرد طلب ده درم سنگ ، فانیذ کرد.سعدی.
معنی کلمه پانیذ در فرهنگ معین
( اِ. ) = پانید. فانیذ: ۱ - شکر سرخ . ۲ - قند مکرر، شکر قلم ، شکربرگ . ۳ - نوعی حلوا مانند شکر لیکن از آن غلیظ تر که از شکر و روغن و بادام تلخ و خمیر می ساختند، سکرالعشر.
اسم: پانیذ (دختر) (فارسی) (تلفظ: pāniz) (فارسی: پانيذ) (انگلیسی: paniz) معنی: پانید، شکر، شیرین، ( = پانید )، قند مکرر، شکر برگ، شکر قلم، نوعی از حلوا که از شکر و روغن بادام تلخ و خمیر می ساختند، فانیذ
معنی کلمه پانیذ در ویکی واژه
پانید. فانیذ: شکر سرخ. قند مکرر، شکر قلم، شکربرگ. نوعی حلوا مانند شکر لیکن از آن غلیظ تر که از شکر و روغن و بادام تلخ و خمیر میساختند؛ سکرالعشر.
جملاتی از کاربرد کلمه پانیذ
دیوید مک داول: تاریخ معاصر کرد، ترجمه ابراهیم یونسی، نشر پانیذ، چاپ دوم، ۱۳۸۳ (فصل دوم، صفحه ۷۸)
شیخ الاسلام گفت: که شیخ بوالحسین سال به گفت: که هر کی عشرت از صحبت باز نداند او نه صوفیست. عشرت وقتیست و صحبت جاویدی وقتی بوالحسین سال به، فرا خادم گفت: چه میسازی درویشانرا؟ گفت: حلوا پانیذ گفت: درویشانرا میپانیذ حلوا کنی، جز از شکر مساز، و در خدمت کردن درویشان ومراعات کردن ایشان ویرا عجایبهاست