معنی کلمه پازهر در لغت نامه دهخدا
سخن زهر و پازهر و گرم است و سرد
سخن تلخ و شیرین و درمان و درد.بوشکور.نه هر که دارد پازهر زهر باید خورد.ابوالفتح بستی.که پازهر زهر است کافزون شود
وزاندازه خویش بیرون شود.؟ ( از قابوسنامه ).پازهر اژدهاست خرد، سوی هوشیار
درخورد مکر نیست نه نیز ازدر دها ست.ناصرخسرو.بر فعل چو زهر نیست پازهر
جز قول چو نوش پخته با قند.ناصرخسرو.این عالم اژدهاست و زانرو ترا خرد
پازهر زهر این قوی و منکر اژدهاست.ناصرخسرو.فرزند دیو رارطبم زهر مار گشت
پازهر مار او شدم او زهر مار من.ناصرخسرو.همگان در رنگ صافی او[ آب انگور پس از تخمیر ] خیره بماندند و گفتند مقصود و فائده از این درخت [ رز ] این است ، اما ندانیم که زهر است یا پازهر. ( نوروزنامه ).
- پازهر بقری ؛ در مراره گوزن پدید آید. ( از معرفةالجواهر ). پازهر گاوی.
- پازهرحیوانی ؛ فادزهر حیوانی. در مکان تکوّن آن اختلاف است جمعی برآنند که در زمینی از حدود چین گوزنان مارخوار بسیار هست و چون از بسیاری خوردن ماران حرارت بر مزاج آنها استیلا یابد و در آب غوطه خورند بخاری بشکل اشک در حفره هائی که در گوشه های چشم گوزن واقع است گرد شود و آب مذکور متحجر و منجمد گردد و چون این عمل مکرر واقع شود سنگ مزبور بزرگ و ثقیل شود و بیفتد. ( معرفةالجواهر ).
- پازهر شاتی ؛ در جوف نوعی از گوسفندان وحشی که در حدود فارس میباشند تکوّن می پذیرد. ( معرفةالجواهر ).
- پازهر گاوی ؛ حجرالبقر.
- پازهر معدنی ؛ فادزهر کانی. پازهرکانی. حجرالسم معدنی. و رجوع به پادزهر شود.