وریس

معنی کلمه وریس در لغت نامه دهخدا

وریس. [ وَ ] ( ع ص ) ( ثوب... ) جامه رنگین. ورس. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). به ورس رنگ کرده. وریسه به همین معنی است. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

معنی کلمه وریس در فرهنگ عمید

= وُرس

معنی کلمه وریس در فرهنگ فارسی

( اسم ) واحدمسافت معادل ۳۵٠٠ قدم یا ۱/٠۶ کیلومتر : از چارپاخانه هفت ورس دیگر که طی کردیم باز قراول خانه است و هفت ورس دیگر که طی کردیم دربین راه گنبد کوچکی بوند که خراب شده ...
جامه رنگین ورس

معنی کلمه وریس در ویکی واژه

مهار شتر

جملاتی از کاربرد کلمه وریس

بیا واعظ ز دیدارش سخن گو چه جای قصه رضوان و حوریست
در دیده ی خواجو رخ دلجوی تو نوریست کز دیدن آن نور دل و دیده فزاید
گرچه از عالم و از خود خبرم نیست، ولی در دل از دوست شعوریست که نتوان گفتن
بوالعجب طوریست طور عاشقان جمله با هم دوست‌تر از یکدگر
بند امیر واقع در شهرستان یکاولنگ از دیگر جاذبه‌های توریستی این ولایت به حساب می‌آید که اخیراً از سوی دولت افغانستان به عنوان آثار ملی ثبت شده است.
موسی صفت از معرف حق همه را طوریست ولیک طور هر کس طوریست
عشق نه شین و نه عین و نه قاف عشق نوریست که بی ظلمات است
مرا که نغمه منصوریست در مزمار چه دهشت از زبر دار کم خداست مجن
هر دم ز پرتو نظر او به سوی دل حوریست بر یمین و نگاریست بر یسار
که گرت باید این نه آن دوریست کاندرو زهر نوش باید بود
جهان از برف پر کافور قیصوریست پنداری بیاور باده روشن که شد روی هوا تاری