معنی کلمه ورقه در لغت نامه دهخدا
ورقة. [ وُ ق َ ] ( ع اِمص ) خاکسترگونی. ( منتهی الارب ). رنگ سیاهی در تیرگی و از اینرو به خاکستر اورق گویند و به گرگ ورقاء. ( از اقرب الموارد ).
ورقة. [ وَ رِ ق َ ] ( ع ص ) شجرة ورقة؛ درخت بسیاربرگ. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ). || زن فرومایه. ( منتهی الارب ).
ورقة. [ وَ رَ ق َ ] ( ع اِ ) یکی ورق. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). یک برگ. یک ورق کاغذ و کتاب و مکتوبه. ( فرهنگ فارسی معین ). ج ، ورقات. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).
- ورقه سلیمانیه ؛ ورقه ای که بر دو روی آن بیست سطر نوشته باشند بر هر روی ده سطر. ( الفهرست ابن الندیم ).
- ورقه کتاب ؛ بخشی از کتاب که دارای دو صفحه باشد. ( از اقرب الموارد ).
|| مکتوب. رقعه. نامه. ( فرهنگ فارسی معین ). || واحد برای شمارش قباله و سند و مانند آن : سه ورقه قباله ملک. ( فرهنگ فارسی معین ).
- ورقه حکمیه ؛ دادنامه.
- ورقه ولادت ؛ زایچه.
- ورقه هویت ؛ شناسنامه.( فرهنگ فارسی معین ).
|| خورشی است. طرز تهیه آن : تخم مرغ را می شکنند و در ماهی تابه میریزند بعد بادنجان سرخ کرده را که ورق ورق کرده اند و گوجه فرنگی ورق ورق شده را بدان اضافه کنند و می گذارند خود را بگیرد. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( ص ) فرومایه ناکس. || گرامی و جوانمرد. از اضداد است یا ورق بر وزن کتف در مذکر آید و ورقة بر وزن فرحة در مؤنث. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
ورقة. [ وَ رَ ق َ] ( اِخ ) ابن نوفل بن اسدبن عبدالعزی پسر عم ام المؤمنین خدیجه ( رض ). وی از طایفه قریش و از حکیمان دوره جاهلیت است. پیش از اسلام از بتها کناره گرفت و از خوردن ذبائحی که بخاطر بت ها ذبح میشدند امتناع ورزید و کتابهای ادیان مختلف را قرائت کرد. ورقةبن نوفل زبان عربی را با حروف عبرانی کتابت میکرد. اوائل عصر نبوت پیغمبر اسلام را ادراک کرد و دعوت او را ادراک نکرد. بر روش حکیمان اشعاری دارد. وفات او در حدود سال 12 قبل از هجرت و 611 م. واقع شد. رجوع به منتهی الارب و اعلام زرکلی ج 3 ص 1134 و عقدالفرید ج 3 ص 264 و ج 7 ص 98 والمعرب جوالیقی و سیره عمربن عبدالعزیز 18 والامتاع و المؤانسة شود.