ور افتادن

معنی کلمه ور افتادن در لغت نامه دهخدا

ورافتادن. [ وَ اُ دَ ] ( مص مرکب ) مستأصل شدن. از بیخ برکنده شدن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). مضمحل شدن. منقرض شدن. از بین رفتن. || از باب افتادن. دمُده شدن. از مد افتادن. منسوخ شدن. ناباب شدن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). رجوع به برافتادن شود.

معنی کلمه ور افتادن در فرهنگ معین

(وَ. اُ دَ ) (مص ل . ) (عا. ) از مد افتادن ، منسوخ شدن .

معنی کلمه ور افتادن در فرهنگ عمید

۱. برافتادن، منسوخ شدن، از مد افتادن.
۲. از بین رفتن.

معنی کلمه ور افتادن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - منسوخ شدن از مد افتادن باب روز نبودن : دیگر شلیته و تنبان ورافتاد. ۲ - از بین رفتن نیست و نابود شدن : با آل علی هر که در افتاد ور افتاد. )

معنی کلمه ور افتادن در ویکی واژه

(عا.)
از مد افتادن، منسوخ شدن.

جملاتی از کاربرد کلمه ور افتادن

قومی ز خیال در غرور افتادند و ندر طلب حور و قصور افتادند
جرم خودداری‌ست از بزم تو دور افتادنم قطره چون فال‌گهر زد باب ساحل می‌شود
این بی خبران زکار دور افتادند شهوت بازند و نام شاهد بتر است
چون باد مخالف آید از دور افتادن برگ هست معذور
به سر بردن به شادی روزگاران به ناگه دور افتادن ز یاران
وَ أَنَّهُ لَمَّا قامَ عَبْدُ اللَّهِ یَدْعُوهُ و چون بر پای خاست بنده خدای و او را میخواند کادُوا یَکُونُونَ عَلَیْهِ لِبَداً (۱۹) نزدیک بودید که پریان ور افتادندی.
یکی از ملوک با تنی چند خاصان در شکارگاهی به زمستان از عمارت دور افتادند، تا شب در آمد خانهٔ دهقانی دیدند.