هم آواز

معنی کلمه هم آواز در لغت نامه دهخدا

( هم آواز ) هم آواز. [ هََ ] ( ص مرکب ) هم آوا. دو چیز یا دو تن که با هم آواز خوانند و هم صدا شوند. ( یادداشت مؤلف ). آنکه آواز او موافق آواز دیگری باشد. ( برهان ) :
با هرکه در این رهی هم آواز
در پرده او نوا همی ساز.نظامی.خبر ما برسانید به مرغان چمن
که هم آواز شما در قفسی افتاده ست.سعدی.ای بلبل اگر نالی ، من با تو هم آوازم
تو عشق گلی داری ، من عشق گل اندامی.سعدی.چون تنگ نباشد دل مسکین حمامی
که ش یار هم آواز بگیرند به دامی.سعدی. || دو چیز یا دو کس که یک رای و آهنگ دارند. هم آهنگ. ( یادداشت مؤلف ). موافق و رفیق. ( برهان ) :
هم آواز شد رای زن با دبیر
نبشتند پس نامه ای بر حریر.فردوسی.تو با لشکرت رزم را ساز کن
سپه را بر این بر هم آواز کن.فردوسی.که بودند هر ده هم آواز اوی
نگه داشتندی به دل راز اوی.فردوسی.دلم چون دید دولت را هم آواز
ز دولت کرد بردولت یکی ناز.نظامی.ای بر ازلیتت ز آغاز
خلق ازل و ابد هم آواز.نظامی.به روزگار همایون خسرو عادل
که گرگ و میش به توفیق او هم آوازند.سعدی.

معنی کلمه هم آواز در فرهنگ معین

( هم آواز ) (هَ ) (ص . ) ۱ - هم صدا. ۲ - هم زبان ، متفق القول .

معنی کلمه هم آواز در فرهنگ عمید

هماهنگ، موافق، همراه.

معنی کلمه هم آواز در فرهنگ فارسی

( هم آواز ) ۱- ( صفت ) دو چیز که آوازشان هماهنگ باشد هم صدا. ۲- همزبان یک زبان هم سخن متفق القول متفق الکلام .
هم آوا دو چیز یا دو تن که با هم آواز خوانند و هم صدا شوند

معنی کلمه هم آواز در ویکی واژه

هم صدا.
هم زبان، متفق القول.

جملاتی از کاربرد کلمه هم آواز

تو هستی بلبل گلزار شیراز به بلبل های دیگر شو هم آواز
با طوطی عقل خویش همدم با بلبل عشق خود هم آواز
بی او سحری نیست که با مرغ سحر گاه مرغ دلم از ناله هم آواز نباشد
از هم آوازان شودزندان بهشت دلگشا وای بر مرغی که افتاده است تنها در قفس
آرامگاه گوهرشاد که به آرامگاه بایسنقر هم آوازه دارد، یک بنای خاکسپاری اسلامی است که در افغانستان امروزی شهر هرات جای دارد.
آنها با هم آواز خواندند، ورزش کردند و مسابقه فوتبال دادند و مثل کسانی‌که بعد از مدتها همدیگر را می‌بینند، آدرس و عکس به هم دادند و قرار گذاشتند بعد از اتمام جنگ همدیگر را ملاقات کنند!
به صحرا در نسیمش بود دمساز به کوه اندر صدا بودش هم آواز
سحر به کوچه بیگانه‌ای فتادم دوش فتاد ناگهم آواز آشنا در گوش
زمزمه معدلت آغاز کرد صعوه و شهباز هم آواز کرد
دادیم قرار و صبر از دست مطرب چو بساز شد هم آواز
بی بلبل هم آواز کمال است ولی مرغی چو او شیرین نفسی نیست
نی عاشقی که چون به لب آرد سرود شوق با او درآن ترانه هم آوازیی کنم