معنی کلمه هم آواز در لغت نامه دهخدا
با هرکه در این رهی هم آواز
در پرده او نوا همی ساز.نظامی.خبر ما برسانید به مرغان چمن
که هم آواز شما در قفسی افتاده ست.سعدی.ای بلبل اگر نالی ، من با تو هم آوازم
تو عشق گلی داری ، من عشق گل اندامی.سعدی.چون تنگ نباشد دل مسکین حمامی
که ش یار هم آواز بگیرند به دامی.سعدی. || دو چیز یا دو کس که یک رای و آهنگ دارند. هم آهنگ. ( یادداشت مؤلف ). موافق و رفیق. ( برهان ) :
هم آواز شد رای زن با دبیر
نبشتند پس نامه ای بر حریر.فردوسی.تو با لشکرت رزم را ساز کن
سپه را بر این بر هم آواز کن.فردوسی.که بودند هر ده هم آواز اوی
نگه داشتندی به دل راز اوی.فردوسی.دلم چون دید دولت را هم آواز
ز دولت کرد بردولت یکی ناز.نظامی.ای بر ازلیتت ز آغاز
خلق ازل و ابد هم آواز.نظامی.به روزگار همایون خسرو عادل
که گرگ و میش به توفیق او هم آوازند.سعدی.