هفت و هشت

معنی کلمه هفت و هشت در لغت نامه دهخدا

هفت و هشت. [ هََ ت ُ هََ ] ( اِ مرکب ) کنایه از گفتار خصومت آمیز و وحشت انگیز. || آواز و فریاد سگ را نیز گویند. ( برهان ).

معنی کلمه هفت و هشت در فرهنگ معین

(هَ تُ هَ )(اِمر. ) ۱ - هفت یا هشت عدد از چیزی . ۲ - (کن . ) گفتار خصومت آمیز و وحشت انگیز. ۳ - آواز سگ .

معنی کلمه هفت و هشت در فرهنگ فارسی

(اسم ) - هفت یا هشت عدد ازچیزی . ۲- گفتارخصومت آمیز و وحشت انگیز. ۳- آوازسگ .

معنی کلمه هفت و هشت در ویکی واژه

هفت یا هشت عدد از چیزی.
گفتار خصومت آمیز و وحشت انگیز.
آواز سگ.

جملاتی از کاربرد کلمه هفت و هشت

ارتفاع برج ۱۸٫۵ متر، قطر ۱۰٫۵ و قاعدهٔ آن ۳۴٫۵ است. در مورد قدمت بنا و تاریخ احداث آن اظهارات گوناگونی ابراز شده‌است. دونالد ویلبر معتقد است این بنا از آثار قرن هفت و هشت هجری قمری است و در دوره صفویه به تکمیل و کاشیکاری آن همت گماشته شده‌است. با توجه به تخریب کتیبه برجا مانده مقبره، هیچ سند و مدرکی دال بر احداث این بنا در دست نبوده‌است. اما در سال‌های اخیر توسط آقای قوچانی کارشناس سازمان میراث فرهنگی کشور، کتیبه موجود بر سر در ورودی این برج بازخوانی شده و قدمت آن به سال ۷۳۱ هجری قمری یعنی دوره حکومت ابوسعید بهادرخان آخرین حکمران سلسله مغول در ایران نسبت داده شده‌است.
تو ورای چهار و پنج و ششی در کف هفت و هشت اسیر مباش
زمانه گذشت از مه هفت و هشت که نشنید ازین پرده یک سر گذشت
از فرط خوبروئی زد راه عقل پیرم طفلی که نیست بیرون از هفت و هشت سالش
برفتند آنجا تن هفت و هشت به نزدیک شاپور بر رو به دشت
برنشست آن شاه عشق و دام ظلمت بردرید همچو ماه هفت و هشت و آفتاب روز عید
یوسف بن عبد الرحمن بن یوسف مزی از علمای رجالی قرن هفت و هشتم هجری قمری است.
آسان بود شکست صف بیدلان عشق یک ناوک از نگاه تو و هفت و هشت ما
گنبدخانه قدیمی‌ترین بخش موجود بناست که مربوط به قرون هفت و هشت هجری قمری و دوره ایلخانی است.
در دو عالم کسی یگانه شود کز شش و هفت و هشت یکتا شد
با یکتنه تن خود چون بس همی نیائی اندر مصاف مردان چه مرد هفت و هشتی
و پس از گسیل کردن ایشان امیر عضد الدّوله یوسف را گفت: ای عمّ، تو روزگاری آسوده بوده‌ای و میگویند که والی قصدار در این روزگار فترت‌ بادی در سر کرده است، ترا سوی بست باید رفت با غلامان خویش و بقصدار مقام کرد، تا هم قصداری بصلاح آید و خراج دو ساله بفرستد و هم لشکر را که بمکران رفته‌اند، قوّتی بزرگ باشد بمقام کردن‌ تو به قصدار. امیر عضد الدّوله‌ یوسف گفت: سخت صواب آمد و فرمان خداوند راست، بهر چه فرماید. سلطان مسعود او را بنواخت و خلعتی گرانمایه داد و گفت: بمبارکی برو، و چون ما از بلخ حرکت کنیم سوی غزنین پس از نوروز، ترا بخواهیم‌، چنانکه با ما تو برابر بغزنین رسی. وی از هرات برفت با غلامان خویش و هفت و هشت سرهنگ سلطانی با سواری پانصد سوی بست‌ و زاولستان‌ و قصدار. و شنودم بدرست که این سرهنگانرا پوشیده سلطان مسعود فرموده بود که گوش به یوسف میدارید، چنانکه بجایی نتواند رفت. و نیز شنودم که طغرل حاجبش را بر وی در نهان مشرف کرده بودند تا انفاس یوسف میشمرد و هر چه رود بازمینماید و آن ناجوانمرد این ضمان‌ بکرد که‌ او را چون فرزندی داشت بلکه عزیزتر. و یوسف را بدان بهانه فرستادند که گفتند باد سالاری در سر وی شده است و لشکر چشم سوی او کشیده، تا یک چندی از درگاه غایب باشد.
خانه‌ای هفت و هشت با او خویش او توانگر بد آن دگر درویش
این گزارش می‌گوید که «ساعت هفت و هشت دقیقه صبح آرمیتا با دوستانش سوار مترو می‌شود، و پس از چهار ثانیه سرش گیج می‌رود و به عقب برمی‌گردد و به لبه مترو می‌خورد.» این گزارش همچنین می‌گوید که «در پرونده پزشکی او علت بیهوشی افت فشار عنوان شده است.»