هبل

معنی کلمه هبل در لغت نامه دهخدا

هبل. [ هََ ب َ ] ( ع مص ) گم کردن مادر فرزند را و بی فرزند شدن : هبلته امه هبلا؛ گم کرد او را مادر وی و بی فرزند شد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس ) :
و الناس من یلق خیراً قائلون له
مایشتهی و لام المخطی الهبل.( از تاج العروس ).|| گم کردن مرد عقل و خرد و تمییز خود را و این معنی استعاره است ازهبل به معنی گم کردن فرزند. ( معجم متن اللغة ). || ستبر و فربه شدن زن. ( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد ).
هبل. [ هََ ب َ] ( ع اِ ) شأن. ( اقرب الموارد ): اهتبل هبلک ؛ علیک بشأنک ؛ یعنی لازم بگیر درستی حال خود را. ( منتهی الارب )( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة )؛ به صیغه امر یعنی لازم بگیر درستی حال و شأن خود را. ( ناظم الاطباء ).
هبل. [ هََ ب ِ ] ( ع ص ) گرگ حیله گر. محتال. ( اقرب الموارد ): ذئب هبل ؛ گرگ فریبنده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
هبل. [ هَُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ اهبل و هبلاء. ( معجم متن اللغة ). رجوع به اهبل و هبلاء شود.
هبل. [ هَِ ب ِ ] ( ع ص ) کلانسال گران سنگ از مردم و از شتر و از شترمرغ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). پیر و فربه از مردم و شتر و شترمرغ. ( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة ) ( تاج العروس ). در بعضی از فرهنگها به تشدید «لام » آمده است. ذوالرمة گوید:
هبل الی عشرین وفقا یشله
الیهن هیج من رذاذ و خاضب.
ابن بری گوید:
هبل کمریخ المغالی هجنع
له عنق مثل السطاع قویم.
هبل. [ هَِ ب َل ل ] ( ع ص ) مرد بزرگ جثه. || مرد درازبالا. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس ). ابن اعرابی گوید:
انا ابونعامة الشیخ الهبل
انا الذی ولدت فی اخری الابل.
هبل. [ هَِ ب ِل ل ] ( ع ص ) مرد بزرگ جثه. || مرد بلندبالا. ( ناظم الاطباء ) ( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) درختی است. ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس ). در معجم متن اللغة به فتح «باء» آمده است.
هبل. [ هَُ ب َ ] ( اِخ ) نام بتی که در کعبه بود. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). بتی بود مر قریش را در کعبه. ( معجم متن اللغة ). نام بتی است که در زمان جاهلیت ، دو قبیله از عرب یعنی بنی کنانه و قریش آن را پرستش میکردند. مجسمه این بت به صورت انسان و از عقیق سرخ ساخته شده و درون کعبه تعبیه گردیده بود. دست راست آن شکسته شده بود و آن را از طلا ساخته بودند. بت مذکور هنگام فتح مکه همراه با دیگر بتان منهدم گردید. ( از قاموس الاعلام ترکی ): «... و خزیمةبن مدر که از اجداد رسول ( ص )بود، هبل را او نصب کرد و هبل را هبل خزیمة گفتندی ». ( کتاب النقض ص 552 ). این بت بزرگترین بت عرب جاهلیت بود و آن را بت اعظم میگفتند : «... باز دست بر سر نهادم و بانگ کردم وامحمداه ! یا ولداه ! مردم مکه بر من جمع شدند، پیری دیدم بر یکی عکازه ، مرا گفت بیا تا ترا جایی برم که ترا بگویند که او کجاست گفتم فدتک نفسی ، او کیست ؟ گفت صنم الاعظم هبل ، او داند و هر کجا که هست بگوید...». ( تاریخ سیستان ص 69 ).

معنی کلمه هبل در فرهنگ معین

(هُ بَ ) [ ع . ] (اِ. ) از بت های جاهلیت در کعبه .

معنی کلمه هبل در فرهنگ فارسی

نمایشنامه نویس آلمانی ( و. ۱۸۱۳ - ف. ۱۸۳۶ م . ) . از نمایشنامه های برجسته او مریم مجدلیه ( ۱۸۴۴ ) هرود و مریم ( ۱۸۵٠ ) و نیبلونگها ( ۱۸۶٠ - ۱۸۵۵ م . ) است .
ابن عامر بن بکر بن عامر الا کبرین اوس الکلبی از شعرای معروف دوره جاهلیت بود .

معنی کلمه هبل در دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] از هباله گرفته شده که به معنای غنیمت است؛ یعنی بتی که عبادت او مغتنم می باشد یا هر کس او را پرستش کند به غنیمت می رسد.
هبل بت قبیله «بنی کنانه» بود که قریش نیز آن را می پرستیدند و قبیله کنانه نیز بت های «لات» و «عزّی» را که مربوط به قریش بود، عبادت می کردند و دیگر اقوام عرب هم مجموع آن ها را حرمت می نهادند و در هر سال اجتماعی از آن ها برگرد، این بتان تشکیل می شد.
به گفته «ابومنذر» بت های قریش در داخل کعبه و در اطراف آن بودند و بزرگترین بت ها از نظر قریش بت هبل بود که «خزیمة بن مدرکه» آن را در کعبه نصب کرده بود و از این رو به آن هبل خزیمه می گفتند و هدایایی به آن تقدیم و در کنار آن قرعه کشی می کردند.
این همان بتی است که ابوسفیان در جریان جنگ احد، هنگامی که احساس پیروزی کرد، شعار «اعل هبل؛ سربلند باشی ای هبل» سر می داد، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «اللّه اعلی و اجلّ؛ خداوند بالاتر و والاتر است».
هنگامی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در فتح مکه وارد مسجدالحرام شد، با کمان خویش بر چشم و صورت بت ها می زد و می فرمود: «جاء الحقّ و زهق الباطل إنّ الباطل کان زهوقا؛ حق آمد و باطل از میان رفت، همانا باطل از میان رفتنی است».
امام علی علیه السلام هبل را از بام کعبه زیر افکند و سپس دستور داد که در درگاه «باب بنی شیبه» (زیر پای زائران کعبه) دفن کنند.
محمد محمدحسن شرّاب ،فرهنگ اعلام جغرافیایی، تاریخی در حدیث و سیره نبوی، ترجمه حمیدرضا شیخی (مطلب نقل شده از جمله اضافات محمدرضا نعمتی بر این کتاب است)

معنی کلمه هبل در ویکی واژه

از بت‌های جاهلیت در کعبه.

جملاتی از کاربرد کلمه هبل

بالاخره در سومین مرحله پیشروی ذهنی در حالت ارگاسمی، انقباضاتی غیرارادی با کانون ویژه در مهبل و لگن زیری، احساس می‌شود. غالباً این احساس به عنوان نبض یا تپش لگنی توصیف شده‌است.
نزدش ملک چو در برایزد هبل بود در مردمی یگانه و ضرب المثل بود
حدیث هبل سوی دانا نبود شگفتی‌تر ازین پیش لات و هبل
ای هبل ، ای بنده را پوزش پذیر خانهٔ خود را ز بی کیشان بگیر
پای کوبان عروس عشق ازل سرنگون اوفتاده لات و هبل
این حالت یکی از راحت‌ترین حالت آمیزش است و به‌علت افقی قرار گرفتن مهبل یا بدن زن و جهت آلت مرد ورود و خروج به آسانی انجام می‌گیرد و دخول کامل است و جهت کامل‌تر داخل‌شدن آلت مرد پاهای خم‌شدهٔ زن بر روی شکم تا می‌شود در این‌صورت آلت زن کاملاً در معرض دید مرد قرار می‌گیرد و تماس آلت مرد با دیواره مهبل نیز تأمین می‌شود ضمناً مرد از روبه‌رو به سینه‌ها و صورت و بدن زن جهت تحریک بیشتر دسترسی کامل دارد. روش یاد شده پذیرفته‌ترین روش در آدمیان است.
هم تویی تو حجابِ راهِ توست خودپرستی کم تر از لات و هبل
نه بت پرست کند ارتجا به لات و هبل حذر زنفس که هم لات توست هم هبلت
دل یکی شده فارغ زعشق آن دومین چنانکه شد دل آن خالی از منات و هبل
قومی در بتکده معتکف گشته لات و هبل را مسجود خود کرده و نداء عزّت پیاپی شده که انا لکم شئتم ام ابیتم و انتم لی شئتم ام ابیتم.
جان با هوای مهرش آمد به لب ندانم با آفتاب هبلی(؟) حال هبا که گوید؟
پای خود محکم گذار اندر نبرد گرد این لات و هبل دیگر مگرد