نیست
معنی کلمه نیست در لغت نامه دهخدا

نیست

معنی کلمه نیست در لغت نامه دهخدا

نیست. ( فعل ) نه هست. نه است. فعل منفی مفرد غایب. مقابل هست و است :
چندیت مدح گفتم و چندین عذاب دید
گر زآنکه نیست سیمت جفتی شمم فرست.منجیک.ز دانش به اندر جهان هیچ نیست
تن مرده و جان نادان یکی است.فردوسی.هزاریک کاندر نهاد او هنر است
نگار خوب همانا که نیست در ارتنگ.فرخی.که حسد هست دشمن ریمن
کیست کاو نیست دشمن دشمن.عنصری. || ( حامص ) عدم. نیستی. مقابل هست :
خداوند هست و خداوند نیست
همه چیز جفت است و ایزد یکی است.فردوسی.از اوی است نیک و بد هست و نیست
همه بندگانیم و ایزد یکی است.فردوسی.همه با توانائی او یکی است
خداوند هست و خداوند نیست.فردوسی.چنین کنند بزرگان ز نیست هست کنند
بلی ولیکن نه هر بزرگ و نه هر گاه.فرخی.نیست مرگ است و هست هست حیات
نیست کفر است و هست هست ایمان.ناصرخسرو. || فقر. ( یادداشت مؤلف ).
- هست و نیست ؛ دار و ندار. غنا و فقر :
به هست و نیست مرنجان ضمیر و دل خوش دار
که نیستی است سرانجام هر کمال که هست.حافظ. || ( ص ) معدوم. ( السامی ). نابود. نیسته. ( یادداشت مؤلف ). ناپدید. ( ناظم الاطباء ). ناموجود. که وجود ندارد :
هست بر نیست چون توانی بست
کمر تست هست و نیست میان.فرخی.نیاید به اندیشه از نیست هستی
نیایدبه کوشیدن از جسم جانی.فرخی.مست را مسجد و کنشت یکی است
نیست را دوزخ و بهشت یکی است.سنائی.آتش است این بانگ نای و نیست باد
هرکه این آتش ندارد نیست باد.مولوی.نیست را هست کند تنبل اوی
هست را نیست کند فرهستش.ابونصر مرغزی. || فناشده. محوشده. نیست و نابود گشته :
از جمله نیستان این راه
آن برد سبق که بی نشان رفت.عطار.- سربه نیست ؛ معدوم. درتداول ، سربه نیست شده ؛ نیست و نابود گشته. سربه نیست کردن ؛ گم و گور کردن.
- نیست در جهان ؛ معدوم. در هنگام نفرین گویند. ( از فرهنگ فارسی معین ).
- نیست شدن ؛ معدوم شدن. فناشدن. از بین رفتن. هلاک گشتن :

معنی کلمه نیست در فرهنگ معین

(مص مر. ) نابود، عدم .

معنی کلمه نیست در فرهنگ عمید

۱. سوم شخص مضارع منفی از مصدر بودن.
۲. (اسم مصدر ) [قدیمی] عدم، نیستی.
۳. (اسم، صفت ) [قدیمی] نابود، ناپدید، معدوم.

معنی کلمه نیست در فرهنگ فارسی

نابود، ناپدید، معدوم، ضدهست، نیستی، تباهی
۱ - نه است نه هست وجود ندارد : مقابل است هست (( و هیچ عقل را قوت اطلاع بر حقیقت او نیست . ) ) معدوم : (( آتش است این بانگ نای و نیست باد هر که این آتش ندارد نیست باد . ) ) ( مثنوی . نیک. ۳: ۱ ) جمع : نیستان : (( بما بر همه پیشدستی تراست همه نیستانیم و هست تراست . ) ) ( شاهنامه ) یا نیست و هست . ( هست و نیست ) . یاهست و نیست . ۱ - موجود و معدوم . ۲ - سلب و ایجاد . ۳ - دار و ندار ثروت و فقر . یا نیست بودن . معدوم بودن : (( یا من آنگاه خود را هست کرده ام که هست بودم یا آنگاه که نیست بودم ... و اگر گویی آنگاه هست کرده ام که نیست بودم این هم محال باشد . ) ) عدم نیستی : (( تا شب نیست صبح هستی زاد آفتابی چون او ندارد یاد . ) ) ( حدیقه . مد. ۱۹٠ در وصف پیغمبر صلی ا... علیه و آله ) یا نیست کمه نیست . ۱ - تاکید در معنی ( نیست ) : (( همه جا را گشتم نیست که نیست . ) ) ۲ - دو نفی ( نیست ) معنی اثبات دهد یعنی ( حتما ) هست : (( روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست منت خاک درت بر بصری نیست که نیست . ) ) ( حافظ . ۵۱ )

معنی کلمه نیست در دانشنامه عمومی

نیست ( به لاتین: Nesset ) یک شهرستان نروژ در نروژ است که در مور او رومسدال واقع شده است.
نیست ۱٬۰۴۶٫۳۲ کیلومترمربع مساحت و ۳٬۰۷۴ نفر جمعیت دارد.

معنی کلمه نیست در ویکی واژه

نابود، عدم.

جملاتی از کاربرد کلمه نیست

تن ز جان و جان ز تن مستور نیست لیک کس را دید جان دستور نیست
گفت کز خلقها ایا موسی نیست بهتر به عالم از تقوی
در آغاز دست راست چاکر است ولی بعد از مرگ شاکر درمیابد که پولاد پدرخوانده واقعی نیست ولی با این حال کنار او می‌ماند و به او کمک می‌کند سر انجام در مجلس عروسی اش با دختر سلیمان شاکر توسط تروریست‌ها (پ ک ک) کشته می‌شود.
بهیچ باب فضولی قرار نیست مرا مگر دمی که گذر سوی آن درم افتد
شهر ارسنجان در کتب گذشته همچون فارسنامه ناصری، آثار العجم فرصت الدوله شیرازی، بستان السیاحه زین العابدین صوفی، دائرةالمعارف علامه دهخدا از آن نام برده‌اند، اما تاریخ صحیح و دقیقی که بتوان بر آن استناد جست و سال بنای این شهر را دانست در دست نیست.
هزار مرتبه گفتم که خانهٔ صیاد مکان ایمنی و خانه برگزیدن نیست
یک ره چو بوسم آن لب شیرین که نیست خوش با عمر جاودانه غم جاودانه‌ام
نیست جایی ز ذکر من خالی گرچه شهریست یا بیابانیست
در آن پهنا که صد خورشید دارد تمیز پست و بالا هست یا نیست
چون تو جام نیستی برداشتی تخم هستی در درون کم کاشتی
هر که خواهی باش اصلا هیچ نیست گر برون از عهدهٔ پیمان ماست
دیویس در سال ۱۹۸۰ و ۱۹۸۴ همراه با گاس هال نامزد معاونت ریاست حزب شد. با این حال به علت نبود حمایت از حزب کمونیست، دیویس دیگران را به حمایت از حزب دموکرات تشویق کرد.
شستم ز گریه دست که غیر از گداختن چون شمع نیست حاصلی از چشم تر مرا