معنی کلمه نوده در لغت نامه دهخدا
ای سر آزادگان و تاج بزرگان
شمع جهان و چراغ دوده و نوده.( از یادداشت مؤلف ).
نوده. [ ن َ / نُو دَ / دِ ] ( اِ ) کره هوا را گویند که از جمله چهار عنصر است. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). اتمسفر. ( ناظم الاطباء ). برساخته فرقه آذرکیوان است. با فرنودسار مقایسه شود. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ).
نوده. [ ن َ دِه ْ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان ملک بخش مرکزی شهرستان گرگان ، در 21هزارگزی گرگان و 2 هزارگزی جاده گرگان به گنبد، دردشت مرطوب معتدل هوائی واقع است و 1150 تن سکنه دارد. آبش از قنات و رودخانه و چشمه ، محصولش برنج و غلات و لبنیات و توتون سیگار، شغل اهالی زراعت و گله داری و پارچه بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).
نوده. [ ن َ دِه ْ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان کتول بخش علی آباد شهرستان گرگان ، در 2 هزارگزی غرب علی آباد، در دامنه معتدل هوای مرطوب واقع است و 285 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش برنج و غلات وتوتون سیگار، شغل مردمش زراعت و گله داری و کرباس بافی و شال بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).
نوده. [ ن َ دِه ْ ] ( اِخ )دهی است از دهستان کلیجان رستاق بخش مرکزی شهرستان ساری ، در 23 هزارگزی جنوب ساری و یک هزارگزی مغرب رودخانه تجن ، در منطقه جنگلی و کوهستانی مرطوب معتدل هوائی واقع است و 250 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رودخانه تجن ، محصولش برنج و غلات و میوه های جنگلی ، شغل مردمش زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).
نوده. [ ن َ دِه ْ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان هزارجریب بخش چهاردانگه شهرستان ساری ، در 41 هزارگزی شمال غربی کیاسر، در منطقه کوهستانی و جنگلی معتدل هوای مرطوب واقع است و 225 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ورودخانه زارمرود، محصولش غلات و ارزن و لبنیات و عسل ، شغل مردمش زراعت و گله داری و شال بافی و کرباس بافی و گلیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).