نواس. [ ن ُ ] ( ع اِ ) فروهشته . ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ). دود و جز آن که به سقف و از آن آویزان ماند. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). - نواس العنکبوت ؛ تار عنکبوت به سبب لرزان و مضطرب بودن آن. ( از اقرب الموارد ). نواس. [ ن َوْ وا ] ( ع ص ) لرزنده مضطرب سست. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رجل نواس ؛ مردمضطرب مسترخی. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ).
چو گنج گاو را کردی نواسنج برافشاندی زمین هم گاو و هم گنج
در چاه ز نخدانت دل ما بنواست وان خال سیاه تو بدین حال گواست
بهرهای از ساز درد بینوایی بردهام چون صدای نی، شکست استخوانم خوش نواست
چون رفت از حدیقه و از رفتنش فتاد در جرگ بلبلان نواسنج غلغلی
روش «نواستعماری» سبب میشود که کشورهای ضعیف با وجود استقلال سیاسی حقیقی یا ظاهری، همچنان در مراحل اولیهٔ رشد اقتصادی در جا بزنند یا حتی عقب بروند، و در مقابل، کشورهای پیشرفته از بهرهبرداری منابع آنها و از راه دادوستد اقتصادی سودهای کلان بهدست آورند.
اکوکس-ان-امینواس ۷٫۰۷ کیلومترمربع مساحت و ۵۶۹ نفر جمعیت دارد و ۱۵۴ متر بالاتر از سطح دریا واقع شدهاست.
صد سال گر به دجله بشویند زاغ را چون بنگری، همان سیه زشت بینواست
جامی عاجز که نواساز توست بسته لب از نکته اعجاز توست
مقدار کرنش نمونه توسط دستگاهی به نام اکستنسومتر محاسبه میشود. سیستم اندازهگیری کرنش متشکل از سه بخش اکستنسومتر، آمپلیفایر و یک نمایشگر میباشد. همانند سیستم نیروسنج، اکستنسومتر نیز نباید در معرض نواسان دمایی قرار گیرد تا خطای آزمون به حداقل برسد.
دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب بنال، هان که از این پرده کارِ ما به نواست
مطرب بهوای تو نواسنج یا بر سر گل هزار دستان
همیشه سائل خواهنده را نواز کفش همیشه سائل پرسنده را دلش بنواست