نوا
معنی کلمه نوا در لغت نامه دهخدا

نوا

معنی کلمه نوا در لغت نامه دهخدا

نوا. [ ن َ ] ( اِ ) وسایل زندگی. آنچه زندگی رادرخور است. ( سعید نفیسی ، تعلیقات تاریخ بیهقی ، از حاشیه برهان چ معین ). روزی. قوت. ( جهانگیری ) ( انجمن آرا ) ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). آنچه برای حیات باید، از خورش و پوشش و آلات و جز آن. ( یادداشت مؤلف ). ساز و برگ زندگی. برگ معاش. ضروریات حیات. لوازم معاش :
نوا چون نیابند جنگ آورند
جهان بر بداندیش تنگ آورند.فردوسی.بدان تا کسی را که بی خانه بود
نبودش نوا بخت بیگانه بود
خورش ساخت با جایگاه نشست...فردوسی.از کوشش تو شاه به هر جای هیبت است
وز بخشش تو میر به هر خانه ای نواست.فرخی.مرد را خدمت یک روزه آن بارخدای
گرچه مسرف بود و مفرط صدساله نواست.فرخی.ساز سفرم هست و نوای حضرم نیز
اسبان سبک سیر و ستوران گرانبار.فرخی.دلم نواست به مهر تو ای نوآئین بت
مگر به خیره دل تو اسیر برگ و نواست.خفاف ( از فرهنگ اسدی ).به نوا نیست هیچ کار مرا
تا دلم نزد زلف تو به نواست.خفاف ( از اسدی ).تا قیامت مرا نوا و نوال
تا قیامت تو را دعا و ثناست.سوزنی.گفت ای مسکین غلط اینک از آنجا کرده ای
کآنهمه برگ و نوا دانی که آنجا ازکجاست.انوری.سال نو است و قرص خور خوانچه ماهی افکند
وز بره خوان نو نهد بهر نوای زندگی.خاقانی.من مفلسم و نوا ندارم
مهمانی تو روا ندارم.نظامی.ز شیران بود روبهان را نوا
نخندد زمین تا نگرید هوا.نظامی. || توشه. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( جهانگیری ) ( انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ). آذوقه راه. ( برهان قاطع ). آذوقه سفر. ( ناظم الاطباء ). خوراک. ( جهانگیری ) ( غیاث اللغات ) ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به معنی قبلی شود : نزلاً من غفور رحیم ؛ مر شما را نوا به باشد از طعامها و شرابها از آن خدای که تایبان را آمرزنده است و بر مؤمنان رحیم است. ( تفسیر کمبریج از فرهنگ فارسی معین ). || توانگری. ( انجمن آرا ) ( جهانگیری ) ( آنندراج ) ( برهان قاطع ) ( اوبهی ) ( ناظم الاطباء ). کثرت مال. نیکوئی حال. رونق کار. ( برهان قاطع ). سامان و سرانجام. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). رونق حال مردم. ( صحاح الفرس ). جمعیت و سامان. ( رشیدی ) ( جهانگیری ) :

معنی کلمه نوا در فرهنگ معین

(نَ ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - نغمه ، سرود. ۲ - مال ، دارایی . ۳ - نام مقامی از دوازده مقام موسیقی . ۴ - گرو، گروگان . ۵ - رونق .

معنی کلمه نوا در فرهنگ عمید

۱. اسباب معاش، خوراک و توشه.
۲. گروگان: به نوا نیست هیچ کار مرا / تا دلم نزد زلف او به « نوا»ست (خفاف: شاعران بی دیوان: ۲۹۵ ).
۳. سروسامان.
۴. هدیه ای که به نزد شاه می فرستادند.
۵. (اسم مصدر ) [مجاز] رونق، نیکویی حال.
۱. نغمه.
۲. (موسیقی ) از دستگاه های هفت گانۀ موسیقی ایرانی.
۳. (موسیقی ) [قدیمی] آواز.
۴. (موسیقی ) [قدیمی] پرده.
۵. (موسیقی ) [قدیمی] از الحان قدیم ایرانی.

معنی کلمه نوا در فرهنگ فارسی

ده دهستان بالا لاریجان بخش لاهیجان شهرستان آمل استان دوم . در ۹ کیلومتری خاور . کوهستانی سردسیر و ۹۱٠ تن سکنه دارد .
آواز، آهنگ، نغمه، موسیقی ایران، سروسامان، اسباب معاش، خوراک وتوشه، رونق ونیکویی حال، گرو
( اسم ) نوه نواده .
میرزا آقا جان یزدی متخلص به نوا از شاعران قرن سیزدهم است .

معنی کلمه نوا در فرهنگ اسم ها

اسم: نوا (دختر) (فارسی) (تلفظ: navā) (فارسی: نَوا) (انگلیسی: nava)
معنی: ناله، نغمه، وسایل زندگی، روزی، یکی از مقام های اصل موسیقی، صدای موسیقیایی، ( در موسیقی ایرانی ) یکی از دستگاههای هفت گانه ی موسیقی سنتی ایران، آوازِ پرندگان خوش صدا، مانند بلبل، ( در قدیم ) ( در موسیقی ایرانی ) آواز، از الحان قدیمی، پرده، مقام، سامان و ترتیب و نظم، ( در قدیم ) ( به مجاز ) نفع و سود، فراخی نعمت، فراخی، صدای آهنگین، نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی

معنی کلمه نوا در دانشنامه عمومی

نوا (آمل). نوا روستایی است مرتفع از توابع بخش لاریجان شهرستان آمل. این روستا در دهستان بالا لاریجان قرار داشته و بر اساس آخرین سرشماری مرکز آمار ایران که در سال ۱۳۸۵ صورت گرفته، جمعیت آن ۱۸۵ نفر ( ۴۸ خانوار ) بوده است. مردم نوا به گویش آملی که گویشی از مازندرانی است صحبت می کنند.
نوا از شمال به کوه خرتاب ( خردکوه ) از جنوب به کوه مجیله دوش و در پشت آن دوبرار و از غرب به کوه یا تپه زراینجک و در پشت آن روستای ایرا ( آمل ) و از شمال به روستاهای نیاک و کنارانجام و زیبادشت و گیلاس ( آمل ) و کندلو و دره هراز و کوه دماوند در وراء آن، از شرق به مراتع زیبای آزو ( آزاب ) و کوه بلند ابرت با قله معروف پاشوره منتهی می شود. همچنین از جنوب غربی به وسیلهٔ یک راه مال رو بعد از عبور از اسپه خاک ( خاک سفید ) و [سنگین او ( سنگ نو ) به روستای لاسم ختم می شود. اسپه خاک در محدوده نوا قرار داشته و دارای چشمه ای می باشد که در سالیان قبل روزها اهالی نوا و شب ها اهالی ایرا از آب آن استفاده می نمودند. [ نیازمند منبع]
معروف است که چون در این روستا نسبت به روستاهای اطراف بادهای شدید نمی وزد نوا نامگذاری شد. نوا = نه + وا ( وا در زبان مازندرانی به معنی باد است ) [ نیازمند منبع]
اعتماد السلطنه دربارهٔ امامزاده ای در نوا چنین نوشته است:
در نوا امامزاده ای وجود دارد که اصل مزار روی تخت سنگ بزرگی است و گنبدی به شکل لوزی روی آن است. توسط چهار پله در مسجدی که ستون سنگی دارد وارد حرم امامزاده می شوند. این مسجد به سمت مغرب است و از سمت مشرق ایوانی است که با یک در وارد حرم مشوند. اسم این امامزاده یحیی است.
آزو، سلک، زرینجک، رئیس کوه، پلوَر، دوبرارک، پاشوره، خرتو
سپس عباراتی را که بر در حرم حک شده این گونه نقل می کند:
نمای خارج بنا هشت ترک است به صورت کلاه درویشی و از داخل مدور است. صندوقی چوبین در میان بنا است که پایه ای از سنگ و گچ دارد. درازای صندوق ۱۷۵ و عرض آن ۷۵ و ارتفاع آن ۸۰ می باشد و بر بدنه غربی آن این عبارت به خط نسخ متوسط حک شده است:{هذا العماره به فرمودهٔ رئیس صالح حسین حعاله، به عمل استاد محمود نجار در تاریخ سنهٔ تسع عشر و تسعمایه}بر بده جنوبی صندوق با نوعی کنده کاری نوشته شده:{بناکننده این عمارت بایزید ابن حاجی جواد}صندوق از چوب گردو استو سراسر قسمت های آن با قاب و زبانه و نگاره های فراوان ترکیب شده. مسجدی متصل به این بنا می باشد که با زبان مازندرانی رو در ورودی آن نوشته شده:{این در مِبارک بوشهِ سرکار مرحومه گلابی خانم، صبیهٔ آصفجاهی میرزا رضاقلی}به عمل استاد آقا بابا در سنهٔ ۱۲۱۷
نوا (دامغان). نوا روستایی در دهستان قهاب رستاق بخش امیرآباد شهرستان دامغان استان سمنان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این مکان این روستا بدون جمعیت بوده است.
نوا (رومانی). شهر نوا ( به رومانیایی: Novaci, Romania ) در شهرستان گورژ در کشور رومانی واقع شده است. جمعیت این شهر ۶٬۱۵۱ نفر است.
نوا (سوریه). شهر نوا ( به عربی: نوی ) در استان درعا در کشور سوریه واقع شده است. جمعیت این شهر ۵۶٫۹۴۶ نفر است.
نوا (مراغه). نوا یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در دهستان سراجوی غربی بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع شده است. این روستا به دلیل داشتن باغات انبوه به یک روستای ویلایی نشین تبدیل شده است.
معنی کلمه نوا در فرهنگ معین
معنی کلمه نوا در فرهنگ عمید

معنی کلمه نوا در دانشنامه آزاد فارسی

نِوا (Neva)
رودی در استان (ناحیۀ) لنینگراد، در شمال غربی فدراسیون روسیه، با ۷۴ کیلومتر طول. در غرب دریاچۀ لادوگا جریان دارد و به خلیج فنلاند می ریزد. به رغم کوتاهی طولش، حجم زیادی آب حمل می کند و تنها خروجی دریاچۀ لادوگا به شمار می رود. سراسر ناحیۀ رود نوا را شهر سنت پترزبورگ دربر گرفته، که در دلتا و اطراف آن واقع شده است. رود نوا در ۱۸۲۴ و ۱۹۲۴ باعث بروز سیل های ویرانگری در این شهر شد. چندین کانال نوا را به ولگا و دریای سفید متصل کرده است. اَلکساندر نوسکی، فرمانروای امیرنشین نووگورود، از این رود نام گرفته است؛ او در ۱۲۴۰م ارتش سوئد را در نزدیکی سنت پترزبورگ شکست داد .دلتای نوا به علت ساخت سدی برای حفاظت از سنت پترزبورگ در برابر سیل به شدت آلوده است.

جملاتی از کاربرد کلمه نوا

مقامات آذربایجانی گفتند که اختلال در شبکه برق ساختمان به عنوان منشأ احتمالی آتش‌سوزی می‌باشد.
کشیش الوود موریس وری (۱۸۴۳–۱۹۲۷) یک مبلغ پرسبیتریان آمریکایی به هند بود که چهل سال از عمر خود را در آنجا گذراند (بین ۱۸۶۸ و ۱۹۲۳). او به شدت به «جنجال مسلمانان» یا عذرخواهی علاقه‌مند بود و به عنوان یک محقق اسلامی و جهان دان مسیحی در روابط مسیحی و مسلمانان مشارکت داشت.
ویکتور پاپانک (۱۹۹۸–۱۹۲۳ میلادی) یکی از طراحان و فیلسوفان طراحی قرن بیستم میلادی بود که به عنوان طرفدار «فرم از کارکرد تبعیت می‌کند»، تدریس کرد و نوشت.
به هجرم گر برانی چاره ای نیست به وصلم گر نوازی می توانی
چو اصغا این سخن آن بینوا کرد بترسید و بلرزید و ابا کرد
وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمَّا کَذَّبُوا الرُّسُلَ»... یعنی کذّبوا نوحا، و انّما ذکر بلفظ الجمع لانّ من کذّب نبیّا واحدا فقد کذّب جمیع الرّسل. و یحتمل انّهم کذّبوا نوحا و من قبله من الرّسل، و قیل الرّسل نوح و الملائکة الّذین کانوا یأتونه بالوحی. و قیل اخبرهم نوح بمجی‌ء الرّسل و انکروا بعث الرّسل اصلا. «اغرقناهم» ای اهلکناهم بالماء وَ جَعَلْناهُمْ لِلنَّاسِ آیَةً و عبرة یتعظّون بها وَ أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِینَ فی الآخرة عَذاباً أَلِیماً. سوی ما حلّ بهم من عاجل العذاب.
الکسی گوریشف (روسی: Алексей Михайлович Гурышев؛ ۱۴ مارس ۱۹۲۵ – ۱۶ نوامبر ۱۹۸۳) بازیکن هاکی روی یخ اهل اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود.
و درین روزگار نامه‌ها از خلیفه، اطال اللّه بقاءه‌، بنواخت تمام رسید، سلطان را مثال چنان بود که «از خراسان نجنبد تا آنگاه که آتش فتنه که بسبب ترکمانان اشتعال پذیرفته است، نشانده آید، چون از آن فارغ گشت، سوی ری و جبال باید کشید تا آن بقاع‌ نیز از متغلّبان‌ صافی شود.» و جوابها آن بود که «فرمان عالی را بسمع و طاعت پیش رفت، و بنده برین جمله بود عزیمتش‌، و اکنون جدّ زیادت کند که فرمان رسید.» و امیر بغداد [نیز نامه‌] نبشته بود و تقرّبها کرده، که بشکوهید از حرکت این پادشاه. وی را نیز جواب نیکو رفت. و با کالیجار را نیز که والی گرگان و طبرستان بود، امیر خلعتی سخت نیکو فرستاد با رسول و نامه بدل گرمی و نواخت، که خدمتهای پسندیده کرده بود در آن روزگار که بو سهل حمدوی و سوری آنجا بودند. بو الحسن کرجی را که خازن عراق‌ بود و با این قوم باز آمده، امیر باز ندیمی فرمود و خلعت داد. و پیر شده بود و نه آن بو الحسن آمد که دیده بودم، و روزگار دگر گشت و مردم و همه چیزها.
از چه برده است نواهای ملال انگیزت؟ که بر افغان تو صائب دل کافر سوزد
خوش‌تر ز نوای عشق در پرده نزد ای دل مطرب که به بزم امشب چنگیده ربابیده
نی صاحب نوا شد تا ریخت برگ ازخود گربرگ را بریزی ای خوش نوا چه باشد
بهار تا به گلستان کشید بزم سرود نوای بلبل شوریده چشم غنچه گشود
عرفی نوای نوحه برآرم ، که اهل درد لب ها گشاده منتظر شیون من اند
طومار تماشای جهان فتنهٔ سوداست خواندیم خط امن ز عنوان تغافل