نهاله

معنی کلمه نهاله در لغت نامه دهخدا

نهاله. [ ن ِ / ن َ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) درخت موزون نورسته. ( برهان قاطع ). نهال.( جهانگیری ) ( رشیدی ). رجوع به نهال شود :
بر نوشته هیچ ننویسد کسی
یا نهاله کارد اندر مغرسی.مولوی ( از جهانگیری ). || کمینگاه بود که نخجیربانان در آن جایگاه سازند تا نخجیر نبیند. ( لغت فرس اسدی ص 330 ). جائی بود که در کوه کنند نهانی صیادان از برای صید گرفتن تا نخجیر ایشان را نبیند و آن را کمین گاه صیادان خوانند. ( اوبهی ). کمین گاه که صیاد از بهر صید در آن پنهان شود. ( صحاح الفرس ). شکارگاه. کمین گاه صیاد. ( برهان قاطع ). به این معنی اصل نهاله گاه است. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). || شاخه های درخت که صیادان بر آن جامه های کهنه بربندند و بر یک جانب دام بر زمین فروبرند تا جانوران از آن رم کرده به جانب دام آیند. ( از برهان ) ( از رشیدی ) ( از جهانگیری ) ( از انجمن آرا ). || کمین. ( فرهنگ اسدی نسخه نخجوانی ) ( یادداشت مؤلف ) :
تا ز هوای توام به بند و به ناله
عشق تو بر جان من نهاد نهاله.( لغت فرس اسدی ).|| شکار. ( برهان قاطع ). رجوع به نهال و نهالگاه و نهاله گاه شود.

معنی کلمه نهاله در فرهنگ معین

(نِ لِ ) (اِ. ) ۱ - شاخة درخت یا چوبی که شکارچی برای راندن شکار به سوی دام از آن استفاده می کند. ۲ - شکار، صید.
(نَ لَ یا لِ ) [ مغ .¿ ] (اِ. ) نوعی مالیات یا عوارض (ایلخانان ).

معنی کلمه نهاله در فرهنگ عمید

۱. = نهال na(e )hāl
۲. شاخۀ درخت یا چوبی که صیادان به صورت مترسک برای راندن شکار به سوی دام یا شکارگاه درست می کردند.
۳. شکار.

معنی کلمه نهاله در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - کمین صیاد . ۲ - شکار ( نهاله گاه ) .

معنی کلمه نهاله در فرهنگ اسم ها

اسم: نهاله (دختر) (فارسی) (طبیعت) (تلفظ: na(e)hāle) (فارسی: نهاله) (انگلیسی: nahale)
معنی: نهال

معنی کلمه نهاله در ویکی واژه

نوعی مالیات یا عوارض (ایلخانان)
¿
شاخة درخت یا چوبی که شکارچی برای راندن شکار به سوی دام از آن استفاده می‌کند.
شکار، صید.

جملاتی از کاربرد کلمه نهاله

دانا داند کز آب جهل نروید جز که همه دیو کشتمند و نهاله
برای مناطقی که دارای خاک‌های شور هستند و در حدود ۲۰۰ میلی‌متر در سال، بارندگی دارند، بازکاشت نهالهای ۳ تا ۴ ماهه آن امکان‌پذیر می‌باشد. پس این گیاهان، گیاهانی کارآ برای بیابان زدایی می‌باشند.
منزل او به نو نهاله کند تا مگر نان از آن نواله کند
از پی خدمت تو تا تو ملک صید کنی به نهاله گه تو راند نخجیر پلنگ
نهاله گه شیر آهو چریده گذرگاه شاهین کبوتر گرفته
بیرون خرام در صف نازک نهالها کز شرم جلوهٔ تو، علمها نگون کنند
گرهی را نهالها ز چگل گرهی را نهالها زختن
و هم در شوّال امیر بشکار پره‌ رفت با فوجی غلام‌سرایی و لشکر و ندما و رامشگران و سخت نیکو شکاری رفت و نشاط کردند بر نهاله جای‌ و شراب خوردند، و من بدین شکارگاه حاضر بودم و خواجه بونصر نبود، و بر جمّازگان‌ شکاری بسیار بغزنین آوردند. و اولیا و حشم و امیران فرزندان با سلطان بودند، رضی اللّه عنهم اجمعین‌ .
نی نی خود از نوازش او تند شد فراق کز یک نهاله آمد این لطف و قاهری
در پیش سرو ناز تو، نازک نهالها بستند دامن از دل و جان بر میان همه
هم زره روم سوی چین رو و برگیر از چمن و باغ چین نهاله چندن