نقل. [ ن َ ] ( ع مص ) از جائی به جائی بردن. ( از غیاث اللغات ) ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( زوزنی ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).فاوابردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). || وضع لغتی برای معنی تازه ای سپس آنکه برای معنی دیگری وضع شده است. ( از اقرب الموارد ). || از جای به جای رفتن. ( غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). || یک باره و دو باره آب خورانیدن شتر را. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || درپی کردن نعل و موزه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || اصلاح نمودن خف شتر و موزه را. ( از اقرب الموارد ). اصلاح نمودن موزه را و درپی کردن آن را. ( از ناظم الاطباء ). پاره دوختن سپل شتر را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || نهل و علل دادن ستور را. ( تاج المصادر بیهقی ). نَقَل َ الابل َ؛ سقاها نهلاً و عللاً. ( از اقرب الموارد ). || وژنگ در جامه دادن. ( تاج المصادر بیهقی ). وصله کردن جامه. ( از اقرب الموارد ). || درپی کردن جامه را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || برداشتن حدیث را.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). روایت کردن سخنی از گوینده آن. ( از اقرب الموارد ) : گوش را نزدیک کن کآن دور نیست لیک نقل آن به تو دستور نیست.مولوی. || نسخت کردن کتاب. ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) موزه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). موزه کهنه. ( از اقرب الموارد ). نعل کهنه درپی کرده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نعلین کهنه. ( مهذب الاسماء ) ( اقرب الموارد ). نِقْل. نَقَل. ( منتهی الارب ). || آنچه از پسته و سیب و غیر آن که تنقل کنند بدان با شراب. ( از اقرب الموارد ). نُقْل. ( اقرب الموارد ). ج ، نقول ، نقولات. رجوع به نُقْل شود. || طریق مختصر. ( اقرب الموارد ). || ( اِمص ) جابه جائی. جابه جاشدگی. جابه جاکردگی. تغییر جا و مکان. انتقال. ( ناظم الاطباء ). || حمل. ارسال : چون ملکان عزم شدآمد کنند نقل بنه پیشتر از خود کنند.نظامی.و چون نقل علوفه ها از طرف ارمن تا یزد و از ولایت اکراد تا جرجان بود. ( جهانگشای جوینی ). || حرکت. عزیمت : سبق برد رهرو که برخاست زود پس از نقل بیدار بودن چه سود.سعدی.|| بیان. حکایت. روایت. خبر. ( ناظم الاطباء ). حکایت و روایت واقعه ای یا داستانی و بازگوئی سخنی از قول کسی.
معنی کلمه نقل در فرهنگ معین
(نُ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - مزة شراب ، آن چه به عنوان مزه همراه شراب می خورند. ۲ - نوعی شیرینی کمی کوچک تر از فندق که از شکر و دانه های معطر درست کنند. ، ~ و نبات تقسیم نکردن عبارتی دال بر این که مناقشه جدی است و نباید انتظار نرمی و مهربانی داشت . (نَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) جابه جا کردن . ۲ - بیان کردن سخن و مطلبی . ۳ - قصه گفتن . ۴ - (اِ. ) داستان ، قصه .
معنی کلمه نقل در فرهنگ عمید
۱. جابه جا کردن چیزی، از جایی به جای دیگر بردن. ۲. سخنی را که از کسی شنیده شده برای دیگری بیان کردن. ۳. (اسم ) سخن، حرف. ۴. ترجمه. ۱. نوعی از شیرینی به اندازۀ فندق یا بادام که از شکر درست می کنند. ۲. [قدیمی] آنچه مزۀ شراب کنند و با آن تغییر ذائقه بدهند مانندِ فندق، پسته، و بادام، مزه.
معنی کلمه نقل در فرهنگ فارسی
(اسم ) ۱ - آنچه بعد از شراب از قسم ترش و نمکین و کباب و غیره خورند مزه : همه بودشان رامش و میگسار مل و نقل و بازی و بوس و کنار. ( گرشاسب نامه .۲۲۵ ) جمع : نقول.توضیح در غیاث اللغات آمده : در بحر الجواهر و منتخب نوشته که آنچه بعد شراب از قسم ترشی و نمکین و کباب و غیره خورند آنرا بضم اول گویند و در قاموس و مزیل نوشته که باین معنی بفتح نون صحیح است و بضم نون چنانکه مشهور شده غلط است . و در صحاح نوشته که نقل بالفتح از جایی بجایی بردن و بضم ما ینقل به علی الشراب . عین جمله صحاح چنین است:النقل هوما ینتقل به علی الشراب. ۲ - امروزه نوعی شیرینی را گویند که از شیره شکر و چیزهایی نظیر دانه های معطر ( هل تخم گشنیز ) یا خلال بادام و مانند آن سازند . یا نقل بادام . نقلی که در آن خلال بادام بکار برده باشند . یا نقل بیابان . ذرت بوداده . یا نقل خشخاشی . نوعی نقل ریز که برای تنقل کودکان سازند . یا نقل خواجه . میوه شاهدانه چینی را گویند که دارای خواص سکر آور و نشئه آور سایر محصولات شاهدانه میباشد حب الحنکلائ حب السمنه . یا نقل مجلس . مطلبی که قابل ذکر در محافل و مجالس باشد . توضیح بعضی این ترکیب را بفتح نون خوانند . یا نقل و نبات . تنقلات . یا با نقل و نبات پروردن . بچه ای را ناز پرورده و متنعم بار آوردن . دهی است از بخش سمیرم بالا شهرستان شهرضا در ۴٠ هزار گزی جنوب سمیرم در جلگ. معتدل هوائی واقع است و آبش از قنات محصولش غلات و تنباکو و کشمش و بادام شغل اهالی زراعت است .
معنی کلمه نقل در دانشنامه عمومی
نقل (ادبیات). نَقل ( به انگلیسی Diegesis ) ( /ˌdaɪəˈdʒiːsɪs/ ؛ از یونانی διήγησις از διηγεῖσθαι، "برای روایت کردن" ) یک سبک قصه گویی ادبیات داستانی که نمای داخلی از دنیایی را ارائه می دهد که در آن: • جزئیات مربوط به خود جهان و تجربیات شخصیتهای آن به صراحت از طریق روایت آشکار می شود. • این داستان بر خلاف نمایش یا وضع، گفته یا بازگو می شود. • جدائی از داستان برای گوینده و مخاطب فرض شده است. در نقل، راوی داستان را روایت می کند. راوی اقدامات ( و گاه افکار ) شخصیت ها را به خوانندگان یا مخاطب ارائه می دهد. عناصر نقلی بخشی از دنیای داستانی ( "بخشی از داستان" ) است، برخلاف عناصر غیر - نقلی که جزء سبک نحوه قصه گویی راوی داستان ( "بخشی از داستان گویی" ) هستند. نقل ( διήγησις یونانی "روایت" ) و محاکات ( μίμησις یونانی «تقلید» ) از دوران افلاطون ' و ارسطو با یکدیگر در تقابل بوده اند. محاکات با استفاده از اقدامی که وضع شده است، به جای گفتن نشان می دهد. نقل گفتن یک روایت توسط یک راوی است. راوی ممکن است به عنوان یک شخصیت خاص صحبت کند، یا ممکن است نامرئی باشد یا حتی راوی داننده ای باشد که از «بیرون» به شکل اظهار نظر در مورد عمل یا شخصیت ها صحبت می کند.
معنی کلمه نقل در دانشنامه آزاد فارسی
نَقل (در لغت، به معنی انتقال) در اصطلاح منطق، آن است که لفظی را از معنی اصلی (لغوی) خود بگردانند و معنای دیگری به آن بدهند که با معنی لغوی نیز مرتبط و سازگار باشد. لفظی که از معنی خود به معنی دیگر انتقال یابد اصطلاحاً «منقول» نامیده می شود و از منقول به «اصطلاح» تعبیر می گردد. منقول بر دو قسم است: ۱. منقول شرعی، نقل لفظ است به معنی اصطلاحی در حوزۀ دانش های دینی، چنان که «نماز» را، که فروتنی و ادب و نیایش است، به حوزۀ دانش فقه منتقل می سازند و در معنای نیایش ویژه، که با آداب خاص صورت می گیرد، به کار می برند؛ ۲. منقول غیرشرعی، نقل لفظ است به معنی اصطلاحی در حوزۀ یکی از دانش های غیردینی، چنان که «حرکت» را، که به معنی جنبش است، به فیزیک و فلسفه منتقل می کنند و در معنای «سیر از نقص به کمال» به کار می برند.
معنی کلمه نقل در دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] نقل به معنای حالت حاصل از انتقال لفظ از معنای اصلی به معنای دیگر می باشد. نقل، حالتی است که از انتقال لفظ از معنای اصلی خود به معنای دیگری پدید می آید، مانند:لفظ «صلاة» که معنای لغوی آن «دعا» است و در زمان شارع، در ارکان مخصوص (نماز) استعمال شده است؛ یعنی از معنای لغوی خود به معنای شرعی نقل شده است.
معنی کلمه نقل در ویکی واژه
جابه جا کردن. بیان کردن سخن و مطلبی. قصه گفتن. داستان، قصه. مزة شراب، آن چه به عنوان مزه همراه شراب میخورند. نوعی شیرینی کمی کوچک تر از فندق که از شکر و دانههای معطر درست کنند. ؛ ~ و نبات تقسیم نکردن عبارتی دال بر این که مناقشه جدی است و نباید انتظار نرمی و مهربانی داشت.
جملاتی از کاربرد کلمه نقل
نزدیک ساحل آمد سالم سفینه ما ای قلزم محبت وقتست انقلابی
نقل است که شیخ گفت: یکبار به دجله رسیدم. دجله لب به هم آورد.
گزارشهایی که وبگاه رادیو زمانه دربارهٔ این روز منتشر کرده که از تظاهرات در ملایر، نوشهر، اهواز، دزفول، گوهردشت کرج، کازرون، سبزوار، مسجد سلیمان و جوقآباد اصفهان خبر میدهد. در ادامه ذکر میکند که نیز «خبرهای تأیید نشدهای از تجمع معترضان در میدان انقلاب تهران منتشر شده است… در همان حال بستگان شماری از بازداشتشدگان مقابل زندان اوین تجمع کردند.» گزارشهای ۳ ژانویه/۱۳ دی از تجمعهای همبستگی با معترضان از سوی ایرانیان آلمان در برلین برابر دروازه براندنبورگ نیز خبر دادهاند. گزارشهای دیگر از برگزاری اعتراضات ضدحکومتی در کلن، استکهلم، برن و آتن، لندن (مقابل ساختمان بیبیسی) و ملبورن خبر میدهد.
ز زهر تلخکامی سبز شد بال و پرم صائب که چون طوطی مرا گفتار نقل انجمنها شد
نسخههای کاملی از برخی از این نوشتهها موجود است و از برخی از آنها صرفاً پارههایی به جای مانده و از برخی دیگر فقط جملاتی که دانشوران سدههای نخست مسیحی آنها را نقل کردهاند
این شرکت هدف مشخصی را برای رهبری در بخش حمل و نقل هوایی دارد و آن اینکه میخواهد در بخش پروازی خصوصی پیشرو باشد.
آرتاشس بالاسی کارینیان (ارمنی: Արտաշես Բալասիի Կարինյան زاده ۱۱ نوامبر ۱۸۸۶ - درگذشته ۲۹ مهٔ ۱۹۸۲) ویراستار، تاریخنگار ادبی، انقلابی و سیاستمدار اهل ارمنستان بود که از تاریخ ۲۱ مه ۱۹۲۱ تا تاریخ سپتامبر ۱۹۲۱ سمت وزارت دادگستری ارمنستان را برعهده داشت.
در تابستان ۱۹۹۹ نورا جونز به منهتن نقلمکان کرد.
ز انقلاب حوادث بزرگی ایمن نیست به طبعکوه اثر افزونتر است زلزله را
فترت روزگار عذرخواه است خلل و تقصیری را که در سخن آمده است که همه چیزها درین وقت فاسد مزاج شده است. اگر تفاوت معنی یا تبدیل کلمهای باشد تعلق به انقلاب احوال دارد و اگر بر معنی رضا افتد تأیید الهیت و مدد عزت باشد.
مرا نباید حاجت بنقل کردن شعر که معنی از دل و از طبع من بر آرد سر
به دور حسن رخت بایدم از آن لب کام چو در اوان گل و لاله نقل و جام خوش است
نقلست که عمربوالعباسان شیخ را گفت: بیا تاهر دو دست یکدیگر گیریم و از زیر این درخت بجهیم و آندرختی بود که هزار گوسفند در سایهٔ او بخفتی شیخ گفت: بیا تا هر دو دست لطف حق گیریم و بالای هر دو عالم بجهیم شیخ گفت: بیا که نه به بهشت التفات کنیم ونه بدوزخ.
زیارتگاه اصلی ارمنیان در آشدیشاد (آکه سیلن) واقع در منطقه تارون قرار داشت. در آنجا در وسط جنگل چندین معبد بنا شده بود که از همه مهمتر و مشهور تر معبد ویژه آناهیتا حامی ارمنستان بود و مجسمه طلایی او در تالار بزرگی قرار داشت. رومیان نقل میکنند که وقتی ارتش مارکوس آنتونیوس ارمنستان را غارت کرد، سربازی که نخستین بار دست به سوی مجسمه الهه آناهیتا دراز کرد تا آن را بردارد در دم کور شد.
دگرگونیهای سیاسی که از زمان انقلاب ۱۳۵۷ آغاز شد، دوران آموزشگاههای مختلط را در ایران پایان داد و تمام آموزشگاهها و دانشگاههای ایرانی، ملزم به ترویج ارزشهای اسلامی شدند. پیروی از عقاید دینی سیاسی رایج، برای دانشجویان و اساتید دانشگاهی که مایل به کسب موفقیت در دانشگاههای ایران بودند، در دوره جمهوری اسلامی از اهمیت بالایی برخوردار بودهاست و پذیرش در دانشگاههای این کشور، تا اندازهٔ بالایی مبتنی بر تقوی شخصی فرد بودهاست، خواه واقعی بوده باشد یا برای ملاحظه.
ابوسعید رحمةالله علیه، نقل میکند که شافعی گفت: علم همه عالم در علم من نرسید، و علم من در علم صوفیان نرسد، و علم ایشان در علم یک سخن پیر ایشان نرسید که گفت: الوقت سیف قاطع.
غمگین وشادمان مشواز هیچ حالتی در انقلاب عالم پرشور می نگر