نظمی. [ ن َ ] ( ص نسبی ) منسوب به نظم. || مصنف و مؤلف. || شاعر. ( ناظم الاطباء ). نظمی. [ ن َ ] ( اِخ ) محمدبن رمضان ( شیخ... ) متخلص به نظمی ، از شاعران و مشایخ خلوتیه عثمانی است ( 1032 - 1112 هَ. ق. ). او راست :دیوان اشعار و معیارالطریق. ( از قاموس الاعلام ج 6 ). نظمی. [ن َ ] ( اِخ ) منشی مولچند اﷲآبادی ، از پارسی گویان هنداست. مؤلف صبح گلشن این بیت را از او آورده است : خواهم به یک سؤال دهم هر دو کون را محروم کس مباد ز فیض عطای من. رجوع به صبح گلشن ص 531 شود.
معنی کلمه نظمی در فرهنگ فارسی
منشی مولچندالله آبادی از پارسی گویان هند است ٠
جملاتی از کاربرد کلمه نظمی
بر این نخل نظمی که پرورده ام به خون دلش در بر آورده ام
آلبرتو موراویا که نام اصلی اش آلبرتو پینکرله بود، در ۲۸ نوامبر ۱۹۰۷ در رم به دنیا آمد. پدرش مهندس معمار بود و زندگی نسبتاً راحتی داشتند. در کودکی به بیماری سل استخوانی مبتلا شد، این بیماری که تا ۲۰ سالگی همراه او بود وی را بسترنشین و تنها کرد. به همین خاطر تحصیلات منظمی نداشت ولی در عوض در بستر استراحت و بیماری بیشتر کتاب میخواند. او در سال ۱۹۴۱ با الزا مورانته ازدواج کرد که در سال ۱۹۶۲ از هم جدا شدند.
به شوخی حق مضمون ادب نتوان ادا کردن عرقکن نقطهٔ نظمی که در وصف حنا بندی
نظمی بکامم اندر چون باده لطیف خطی به دستم اندر چون زلف دلربای
آرداشس پادماگریان معمولاً فیلمهایش را خود از اروپا وارد میکرد و از آنجایی که خورشید نیز مجدداً تعطیل شد یک بار دیگر نیز در ۱۲۹۹ اقدام به تأسیس سینمایی در هوای آزاد کرد که واقع در باغی در خیابان امیریه بود از آنجایی که در خیابان امیریه چراغ برق نصب شده بود هر بار به محض راهاندازی دستگاه نمایش برق خیابان دچار اختلال میشد و به همین دلیل نظمیه دستور تعطیلی سینما را صادر کرد.
نظمی است هر نظامپذیری را گر خواندهای در اول موسیقا
در صف نظمیه رو کن تا ببینی فوج فوج صدهزاران دزد ماهرتر از مختار و دله
دور ها باید به جان گردیدن این افلاک را کارو بار چون منی را خاصه با نظمی چنین
نظمی کردم که خلق را دائم چون گوهر تیغ در زبان ماند
ای بسا شاعر که او در عم رخود نظمی نساخت وی بسا ناظم که او در عمر خود شعری نگفت
ادبار بین که بی درمی چون من از عراق نظمی روان به جانب هندوستان کند
خلخالی در سال ۹۷۵ق/۱۵۶۷م در قزوین درگذشت؛ مادهتاریخ آن از نظمی تبریزی:
دوش این غزل در گوش من میگفت دهقان سخن نظمی که سعدی گفته است دارد «گلستان » در بغل!
شهروند دوران رنسانس نیز با آنکه از خدا محوری به انسان محوری روی آورده بود، ولی اعتقاد داشت «که بر جهان و طبیعت نظمی حاکم و او خانهاش باید به عنوان جزئی کوچک از جهان و طبیعت، این نظم را پاس داشته، هندسه پنهان را رعایت نماید.»