نسا
معنی کلمه نسا در لغت نامه دهخدا

نسا

معنی کلمه نسا در لغت نامه دهخدا

نسا. [ ن َ ] ( اِ ) جائی که بر آن آفتاب نتابد یا در بعضی اوقات سال بتابد. ( فرهنگ نظام ). موضعی را گویند از کوه و غیر آن که در آنجا آفتاب هرگز نتابد یا کمتر برسد. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( از جهانگیری ) ( از انجمن آرا ). مقابل بتو که جای آفتاب تاب است. ( انجمن آرا ). جائی که در آن شعاع خورشید هرگز نتابد. ( ناظم الاطباء ). مخفف نسار است و مقابل آفتابگیر و بتو [ مبدل بتاب ]. ( از فرهنگ نظام ). || مرده. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). مقابل زنده. ( برهان قاطع ). در اوستا نسو به معنی لاشه و مردار و آنچه فاسد و گندیده شده باشد خواه از انسان و خواه از جانور. غالباً گویند «دروج نسو» و از آن دیو مردار و لاشه اراده می کنند. نسو در تفسیر پهلوی به نساک گردانیده شده و هنوز هم این کلمه در ادبیات زردشتیان به شکل نسا باقی است و نساسالار کسی است که مرده را از در دخمه به درون دخمه می گذارد. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین از یشتهای پورداود ج 1 ص 153 ).
نسا. [ ن َ ] ( ع اِ ) رگی است از برسوی ران تا شتالنگ ، و آن را عِرق النسا نیز گویند . ( منتهی الارب ). رگی است از ورک تا کعب. ( از اقرب الموارد ). نسا نام آن رگ است که از سرین با شتالنگ و انگشت خوردک [ ظ: خردک ] فرودآمده است. ( ذخیره خوارزمشاهی ). عِرقی است از وَرَک تا کعب کشیده. ( از بحر الجواهر ) ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). و آن را به اضافت عِرق [ عِرق النسا ] گویند تبیین را، مانند اضافه شجر به اراک ، و فصیح تر آن است که نسا گویند نه عرق النسا. ( از بحر الجواهر ). ج ، انساء. اصمعی گوید: رگی است که از برسوی ران برون آید پس درون رانها رود و به پی پاشنه گذرد تا به سم رسد. ( از اقرب الموارد ). و نیز رجوع به اقرب الموارد شود.
نسا. [ ن ِ ] ( اِ ) به لغت زند و پازند، گوشت و استخوان مرده را گویند از آدمی و سایر حیوانات. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( از انجمن آرا ) ( از جهانگیری ). و آن را به اضافه راء [ نسار ] نیز گفته اند. ( آنندراج ). واین معنی از زند مرقوم شد. ( جهانگیری ) :
میالای آن را به خون نسا
که تا از تو خشنود گردد خدا.زراتشت بهرام ( از جهانگیری ).رجوع به نَسا و نسار شود.
نسا. [ ن ِ ] ( از ع ، اِ ) در عربی ، زن. مقابل مرد. ( برهان قاطع ). مخفف نساء، به معنی زنان. ( از فرهنگ نظام ).

معنی کلمه نسا در فرهنگ معین

(نَ ) (اِ. ) نک . نسر.
( ~. ) [ په . ] (اِ. ) لاشه ، مردار.

معنی کلمه نسا در فرهنگ عمید

لاشه، مردار: نسا و پلیدی بدانجا برند / که مردم بر آن راه برنگذرند (زراتشت بهرام: معین: نسا ).
۱. چهارمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۱۷۶ آیه.
۲. [قدیمی] زنان.
= نَسَر

معنی کلمه نسا در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - لاشه مردار( انسان و حیوان ) ۲ - آنچه فاسدوگندیده شده : نساوپلیدی بدانجابرند که مردم بران راه برنگذرند. ( زرتشت بهرام .زراتشت نامه .بیت ۶۷۴ )
درازی عمر . طول عمر . یا نسائ القوم . آخر آن قوم . یا پس انداختن . یا باز پس انداختن . تاخیر کردن .

معنی کلمه نسا در فرهنگ اسم ها

اسم: نسا (دختر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: nesā) (فارسی: نِسا) (انگلیسی: nesa)
معنی: نام چهارمین سوره ی قرآن کریم، زنان، ( اَعلام ) ) سوره ی چهارم از قرآن کریم، دارای صد و هفتاد و شش آیه، ) شهر باستانی، در نزدیکی شهر کنونی عشق آباد در ترکمنستان، ( عربی، نساء )، نام سوره ای در قرآن کریم

معنی کلمه نسا در دانشنامه عمومی

نسا (زاکسن آنهالت). نسا ( به آلمانی: Nessa ) یک منطقهٔ مسکونی در آلمان است که در تویشرن واقع شده است. نسا ۹۱۱ نفر جمعیت دارد.
نسا (کرج). نسا ( کرج ) روستایی از توابع بخش آسارا شهرستان کرج در استان البرز ایران است.
این روستا در دهستان نسا قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۸۵۷ نفر ( ۲۰۴خانوار ) بوده است.
مردم روستای نسا از قوم تات هستند. نسا نامی آشنا در بین مناطق تات نشین ایران است. روستاهای تات زبان دیگری با همین نام در طالقان و الموت هستند: نسا، نسا علیا و نسا سفلی.
معنی کلمه نسا در فرهنگ معین

معنی کلمه نسا در ویکی واژه

محوطه‌ای باستانی نزدیک شهر اشک‌آباد یا عشق‌آباد امروزی در ترکمنستان، که اسنادی متعلق به پارت‌ها از آنجا یافت شده است. نسا ممکن است نَسا بوده و از دو بخش نَس - آ تشکیل شده باشد، نس را باید همان نحس فارسی پنداشت بدین منوال مفهوم نسا شاید نحس‌ها باشد.
لاشه، مردار.

جملاتی از کاربرد کلمه نسا

به استادی نوایی کرد بر کار کز او چنگ نکیسا شد نگونسار
بی من نبودی یک زمان، اکنون نیایی سوی من کان آشنا بود آنچنان، بیگانه زینسان از چه شد
انسان‌:
بی چشم زخم، جوهر انسان کامل است آیینه ای که نه فلک آیینه دان اوست