معنی کلمه ندرت در لغت نامه دهخدا
- بر سبیل ندرت ؛ گاهگاه. گاه وگداری.
- به ندرت ؛ ندرتاً. ندرةً.
|| تنهائی. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ نظام ) ( غیاث اللغات ). تنها بودن. ( غیاث اللغات ) ( فرهنگ نظام ). || اتفاق و چیزی نادر. ( ناظم الاطباء ). رجوع به نُدرَة شود.
ندرت. [ ن ُ رَ ] ( اِخ ) لاله حکیم چند تهانیسری ، متخلص به ندرت. از پارسی گویان هند است و در قرن دوازدهم میزیسته و با میرزا بیدل و سراج الدین آرزو معاصر و مصاحب بوده و نزد سرخوش مشق شاعری کرده و در اواسط قرن دوازدهم درگذشته :
سوزد به خاک هم ز تب عشق تن مرا
چون صبح آتشی است نهان در کفن مرا.
گلستان می شود صحرا بود گر جام می بر کف
به رنگ عینک سرخی که در پیش نظر باشد.
رجوع به صبح گلشن ص 512 و کلمات الشعراء ص 114 و نتایج الافکار ص 728 شود.
ندرة. [ ن َ رَ ] ( ع اِ ) پاره ای از زر که در کان یافته شود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). قطعه ای از طلا یا نقره که در معدن یافته شود. ( از المنجد ). || ( اِمص ) نُدْرَة. رجوع به نُدرَة شود.
- فی الندرة ؛ گاهی. بعد چند روز. ( اقرب الموارد ). به ندرت : لقیته فی الندرة؛ فیما بین الایام.
- نَدرَةً ؛ لقیته ندرةً؛ ملاقات کردم از وی گاهی و بعد چند روز. ( منتهی الارب ).
|| ( مص ) یک باره تیز دادن به سرعت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). به شتاب و عجله تیز دادن. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از تاج المصادر بیهقی ).
ندرة. [ ن َ/ ن ُ رَ ] ( ع اِمص ) اسم است از ندر و ندور به معنی کمیاب شدن. ( اقرب الموارد ). رجوع به ندرت شود. || ( اِ ) آنچه از میان چند چیز ظاهر و آشکار گرددو از میان چیزی برآید و ساقط شود. ( ناظم الاطباء ).