ناهد

معنی کلمه ناهد در لغت نامه دهخدا

ناهد. [ هَِ ] ( ع ص ) زن برآمده پستان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از معجم متن اللغة ). دختر نارپستان. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( جهانگیری ) ( ناظم الاطباء ). کنیزک پستان از جای برخاسته. ( دهار ). کنیزک که پستانش از جای برخاسته بود. ( مهذب الاسماء ). دختری که پستانش نو برآمده باشد. ( غیاث اللغات ). کاعب ناهدة. ج ، نواهد. || غلام مراهق. ( معجم متن اللغة ) ( آنندراج ). ج ، نهداء، نُهّاد، نواهد. || برخیزنده به سوی دشمن . ( ناظم الاطباء ). ناهض. ( نشوء اللغة ). ج ، نُهّاد. || ] ( اِ ) اسد. ( معجم متن اللغة )( المنجد ). شیر بیشه. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ).
ناهد. [ هَِ ] ( اِخ ) مخفف ناهید، ستاره زهره.( برهان قاطع ). ستاره زهره. ( جهانگیری ) ( ناظم الاطباء ). ناهده. ناهید. ( جهانگیری ). رجوع به ناهید شود. || ( اِ ) باغ آباد و مشجر. ( ناظم الاطباء ).
ناهد. [ هَِ ] ( اِخ ) ناهید. نام مادر اسکندر. ( از انجمن آرا ). رجوع به ناهید شود.

معنی کلمه ناهد در فرهنگ معین

(هِ ) [ ع . ] ۱ - (ص . ) زن برآمده پستان . ۲ - برخیزنده به سوی دشمن . ۳ - (اِ. ) شیر، اسد.

معنی کلمه ناهد در فرهنگ فارسی

۱ - (صفت ) زن بر آمده پستان ۲ - برخیزنده بسوی دشمن ناهض .۳ - ( اسم ) شیراسد.

معنی کلمه ناهد در ویکی واژه

زن برآمده پستان.
برخیزنده به سوی دشمن.
شیر، اسد.

جملاتی از کاربرد کلمه ناهد

چون آدم و داود خلیفه توئی از حق حق زی تو پناهد که پناه خلفائی
ز دوری من گرچه کاهد چو ماه در آخر به وصلم پناهد چو ماه
بود سایه‌اش ظل ممدود باری پناهده گر که جوید لوائی
ز تف آتش خشم تو بد سگالت اگر به آب عفو پناهد به خدمتش بپذیر
بر، قصد که ناهدوش ای معنی برجیس بهرام صفت دست به خنجر زده ای باز
اگر در حوادث که پیش آیدت بدرگاه ایزد پناهد دلت
تب برد شیر و پناهد سوی نی تا به نی بو که تب او ببرند
نمیرد کسی کو روان پرورد به یزدان پناهد ز راه خرد
و گفته‌اند که در میان زنان مصر دختری ناهده بود بر ملّت کفر و آن ساعت که جمال یوسف دید حیض وی بگشاد و آن جامه تجمل که داشت آلوده گشت و از خجلی و شرمساری اندر سرّ خویش ایمان آورد، گفت: ای خدای یوسف مرا دریاب و شرمسار مکن، ایمان آوردم بیکتایی و بیهمتایی تو، ربّ العزّه همان ساعت دهشت و حیرت بر همه زنان افکند تا دستها بریدند و جامها بخون بیالودند تا در میانه آن دختر خجل نشود.
گر پناهدحاسد از خشمش به صد حصن بلند ور گریزد دشمن از قهرش به صد سور رزین