ناموزون

معنی کلمه ناموزون در لغت نامه دهخدا

ناموزون. [ م َ / مُو ] ( ص مرکب ) ناسنجیده. مخالف. ناساز. ( آنندراج ). ناهنجار. ناهموار. زمخت :
عیسی دورانم و این کور شد دجال من
قدر عیسی کی نهد دجال ناموزون کور؟خاقانی.و خاطرش از خطر جهالت و ضلالت او خایف و رنجور که کدام روز از جنون ناموزون او آفتی زاید. ( سندبادنامه ص 114 ). || ناپسند. ناهماهنگ. ناخوشایند. || شعری که وزن آن درست نباشد. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه ناموزون در فرهنگ معین

(مُ ) [ فا - ع . ] (ص . ) ناساز، ناموافق .

معنی کلمه ناموزون در فرهنگ عمید

۱. [مجاز] ناسنجیده.
۲. [مجاز] ناساز، ناهماهنگ، ناهنجار.
۳. فاقد تعادل.

معنی کلمه ناموزون در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - ناسنجیده ناساز. ۲ - ناهنجار خشن زمخت : عیسی دورانم و این کور شد دجال من قدر عیسی کی نهدد جال ناموزون کور? ( خاقانی ) ۳ - ناخوشایندناهماهنگ .۴ - شعری که وزن آن درست نباشد.

جملاتی از کاربرد کلمه ناموزون

پیش ارباب سخن طغرل نباشد اعتبار صفحه ابیات ناموزون مغشوش مرا!
در درازای تاریخ به علت قرار داشتن ایران در منطقه‌ای که کانون دادوستد فرهنگی و بازرگانی و حتی هدف جنگ‌های همیشگی بوده‌است، زبان فارسی همیشه در حال کنش و واکنش با زبان‌های دیگر بوده‌است. در میان زبان‌های بیگانه، به خاطر رواج زبان عربی در جهان اسلام، بیشترین آمیزش با زبان عربی بوده‌است. برخی این آمیختگی با زبان ناهمشکل عربی (که برخلاف فارسی، صرفی و تحلیلی‌ست) را مایه پیچیدگی ناموزون دستور زبان فارسی (همچون ۱۶ جمع شکسته اضافه و ۱۴ باب فعلی) و نازایی در تولید واژگان تازه می‌دانند به گونه‌ای که مثلاً واژگان تازه با استفاده از دستگاه واژگانی عربی ساخته می‌شوند.
جلوه بیجا نکنی زانکه چو بیجا باشد مصرعی می‌شود از یک حرکت ناموزون
عرض مطلب نرمی گفتار انشا می‌کند حرف ناموزون ما راکرد موزون احتیاج
«هر ساز برای خود تکنیک و اصول مخصوص دارد. روش‌های من‌درآوردی و صداهای ناموزون را نمی‌توان به‌عنوان یک کار نو و هنری قالب کرد. کسانی که مدعی ابتکاری در شیوهٔ نواختن هستند باید ابتکارشان در جهت پیش بردن و اجرای سهل‌تر قطعات باشد، نه آن‌که صداهایی که با موسیقی ملت ما ارتباطی ندارد از سازها درآورند»
سرو میگوید هلالی قد موزون ترا در عبارت کوته آمد طبع ناموزون او
از اصول دین برون افتد ره تو چون شود طبع ناموزون {تو} بر چنگ حیلت پرده ساز
در ناموزون تو بخشی در موزون خازنت زر ناموزون نثار در موزون باد و هست
پایه نظم بلند از علم کمتر چون بود؟ علم موزون کم چرا از علم ناموزون بود؟
عاشق رویش اگر موزون نباشد گو مباش زآنکه ناموزون او بودن به از موزون خویش
یک زمان زین خسان ناموزون از پی سختن تو با معیار
کیست واعظ، که کند دعوی صاحب سخنی؟ این قدر بس که نگویند که ناموزون است