نار

معنی کلمه نار در لغت نامه دهخدا

نار. ( اِ ) انار. ( انجمن آرا ). مخفف انار است و آن میوه ای باشد معروف. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( از فرهنگ نظام ) ( از شمس اللغات ). انار. رمان. ( ناظم الاطباء ) :
آن که نشک آفرید و سرو سهی
آن که بید آفرید و نار و بهی.رودکی.کفیدش دل از غم چو یک کفته نار
کفیده شود سنگ تیمارخوار.رودکی.بفرمود تا آب نار آورند
همان تره جویبارآورند.فردوسی.تن مسکین من بگداخت چون موم
دل غمگین من بشکافت چون نار.فرخی.تا نبود بار سپیدار سیب
تا نبود نار بر نارون.فرخی.مگر که نار کفیده است چشم دشمن تو
کزو مدام پریشان شده ست دانه نار.فرخی.نار ماند به یکی سفرگک دیبا
آستر دیبه زرد ابره آن حمرا.فرخی.دوالش نیمه نار است و زرش
بسان نار و گوهر دانه نار.عنصری.و آن نار بکردار یکی حقه ساده
بیجاده همه رنگ بدان حقه بداده.منوچهری.درخت نار و درخت خرما پدید آورد و به قدرت باریتعالی به بار آمد و نار به سیستان از آن گاه است. ( تاریخ سیستان ).
رخ نار با سیب شنگرف گون
بدان زخم تیغ و بدین رنگ خون.اسدی.دل پراندوه تر از نار پر از دانه
تن گدازنده تر از نال زمستانی.ناصرخسرو.بدرد ترسم از بس غم که در اوست
بدردنار چون پرگرددش پوست.ناصرخسرو.گه شود چون نار تفته زهره جوشنده شیر
گه شود چون نار کفته مهره کوشنده مار.عبدالواسع جبلی.این را چو نار کفته ز بس خستگی جگر
و آن را چو نار تفته ز بس تشنگی زبان.عبدالواسع جبلی.به مهر تو دلم ای مبتدا و منشاء جود
بسان نار خجند است بند اندر بند.سوزنی.نار چو لعل تو است گر بدو نیمه کنی
از سر سرو سهی دانه نارخجند.سوزنی.چنانکه دانه بود در میان نار به بند
به بند و سلسله من در میانه نارم.سوزنی.خون است دل فتنه از شکوهت
چونانکه دل کفته نار باشد.انوری.گل نار است درخشنده چو یاقوتین جام
دانه نار چو لؤلؤ و چو درج است انار.انوری.

معنی کلمه نار در فرهنگ معین

(اِ. ) ۱ - مخفف انار. ۲ - (استع . ) پستان . ۳ - اشک خونین .
[ ع . ] (اِ. ) آتش ، آذر. ج . نیران .

معنی کلمه نار در فرهنگ عمید

= انار
آتش.

معنی کلمه نار در فرهنگ فارسی

مخفف انار، آت ، نیران جمع
( اسم ) ۱ - آتش آذر : تا چون رخ رنگین بتان و غم هجران تابنده و رخشنده و سوزنده بود نار ... ( فرخی لغ. ) ۲ - جهنم دوزخ : طاعت و علم راه جنت اوست . جهل و عصیانت رهبر نار است . ( ناصرخسرولغ. ) توضیح نزد قدما یکی از عناصر اربعه است یا نار افرنجی ( افرنجیه ) . آبله فرنگ کوفت سیفلیس . یا نار پارسی . یا نار خلیل . آتشی که نمرود برافروخت تاابراهیم خلیل را در آن بسوزاند و خدا آن آتش را بر خلیل گلستان کرد . یا نار دشتی . یا نار سقر آتش دوزخ . یا نار شیرین . نوایی است از موسیقی قدیم . یا نار طور . آتشی که در کوه طور بر موسی ع تجلی کرد . یا نار فارسی . ۱ - نوعی زهر که مرکب از ادویه تلخ و کشنده است ۲ - نوعی تاول های سرخ رنگ که بر جلد بدن پیدا شود . مولف مجمع الجوامع آنرا غیر از دانه های مربوط بمرحله دوم مرض سیفلیس میداند.یا نار فارسیه . یا نار فرنجیه . یا نار قیصر . ۱ - گاو زبان۲ - شقایق نعمانی ۳ - علف چای گویند . یا نار هندی .نام میوه ایست در هندوستان شبیه به و آنرا بل گویند و از آن مربا سازند بغایت خوب شود نار دشتی . ۲ - بل .
بر انگیخته شدن نائره .

معنی کلمه نار در دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] یکی از نامهای دوزخ در قرآن، «نار» است.
کلمه «نار» و «نور» از نگاه برخی از واژه شناسان عرب به یک ریشه می رسند. ابن فارس در این باره می گوید: النون و الواو والراء أصل صحیح یدلّ علی إضاءة و اضطراب و قلّة ثبات. منه النورو النار، سمّیا بذلک من طریقة الإضاءة و لأنّ ذلک یکون مضطربا سریع الحرکة.
ن و ر، یک ریشه صحیح است که بر روشنی و موج و کم ثباتی دلالت می کند. از همین ریشه اند نار و نور و نامیده شدنشان به این نام از این روست که نورافشان اند و این از آن جهت است که موّاج و شتابان اند. برخی از پژوهشگران در تبیین رابطه «نار» و «نور» گفته اند: إنّ الضوء و الحرارة متلازمان؛ فإنّهما یتحصّلان من التموّج و الاهتزاز الشدید فی ذرّات الشی ء و داخله. فإذا کان النظر إلی جهة الضوء یقال: إنّه نور و یطلق علیه النور، و إذا لوحظ النظر إلی جهة الحرارة یطلق علیه النار و یناسبها وجود الألف الدالّ علی التشعشع والارتفاع والتلألؤ.
روشنی و حرارت همراه همیشگی اند که از موج و حرکت تند در ذرات و داخل یک شی بدست می آیند. وقتی به حیث نور آن نگریسته شود به آن نور گفته می شود و بر آن، «نور» اطلاق می گردد و وقتی که به حیث گرمایش آن نگریسته شود به آن «نار» گفته می شود و وجود الف در نار که دلالت بر شعاع و رفعت و برافروختگی دارد، با آن مناسبت دارد.
در قرآن، کلمه «نار (بدون الف و لام)» و «النار (با الف و لام)» در مجموع، ۱۴۵ بار تکرار شده است که در ۱۱۸ مورد آتش جهنم، دو مورد آتش برزخ و ۲۵ مورد معانی مختلف آتش دنیا مراد است.
کاربردهای آتش در قرآن را بدین سان می توان خلاصه کرد:
گفتنی است که در قرآن کلمه «نار» هنگامی که برای آتش دوزخ بکار رفته با کلمه «جهنّم» ترکیب گردیده است. در احادیث نیز کلمه «نار» مکرر در آتش دوزخ بکار رفته است.
[ویکی الکتاب] معنی نَارَ: آتش(نکره آوردنش در عبارت "مِمَّا خَطِیئَاتِهِمْ أُغْرِقُواْ فَأُدْخِلُواْ نَاراً "به منظور بزرگ جلوه دادن آن بوده )
معنی مُوقَدَةُ: شعله ور شده (از ایقاد نار به معنای شعلهور ساختن آتش است )
معنی نُصْلِیهِ: او را می سوزانیم ( اصلاء به نار به معنای سوزاندن با آتش است البته سوزاندنی که نهایت درجه ی حرارت آتش لمس شود )
معنی عَلَیْکُمَا: برشما دو گروه (در عبارت "یُرْسَلُ عَلَیْکُمَا شُوَاظٌ مِّن نَّارٍ " و منظور از دو گروه انسانها وجنیان می باشد)
معنی قُطِّعَتْ: بسیاربریده شد - پاره پاره شد- قطعه قطعه شد ( در اینجا استفاده از باب تفعیل برای نشان دادن کثرت است و در عبارت "قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیَابٌ مِّن نَّارٍ " منظور این است که به اندازه ی اندامشان لباسهایی از آتش برایشان دوخته می شود)
معنی هَارٍ: به آرامی افتاده ( کلمه هار اصلش هائر بوده و به معنی به آرامی افتاده است . و عبارت "علی شفا جرف هار فانهار به فی نار" جهنم استعارهای است که حال منافقین مورد نظر را تشبیه میکند به حال کسی که بنائی بسازد که اساس و بنیانش بر لب آبرفت یا مسیل باشد که هیچ...
ریشه کلمه:
نور (۱۹۴ بار)
«نار» در سوره «آل عمران» کنایه از جنگ ها و نزاع هایی بوده که هر لحظه در دوران جاهلیت به بهانه ای در میان اعراب شعلهور می شده، قرآن مجید با این جمله اوضاع خطرناک عصر جاهلیت را منعکس می سازد که هر لحظه خطر جنگ و خونریزی آنها را تهدید می کرد و خداوند در پرتو نور اسلام آنها را از آن وضع نجات داد و مسلماً با نجات یافتن از وضع خطرناک گذشته از آتش سوزان دوزخ نیز نجات یافتند.

جملاتی از کاربرد کلمه نار

چون شمع سری هزار خواهم آورد پیشت همه در کنار خواهم آورد
هر که بیند نور من داند کی ناری آبیم وانک چیند نور من گوید که ناری پر برم
پر شد از خون دل کنار زمین واسمان دل‌فکار می‌نشود
ز حسرت که دارد زمین در درون کناره ندارد که آید برون
سر زلف بتم پریشان شد جان و دل در هوای زُنارند
چو آن شهباز کرد از وی کناره نماندش غیر تار چند پاره
گر نور تجلی تو بر نار نتابد دوزخ شود از پرتو آن جنت اعلی