معنی کلمه ناجنس در لغت نامه دهخدا
از صحبت ناجنس و خسان دست نداری
تا چند بود صحبت ناجنس و خس آخر.سوزنی.چو در پرده ناجنس باشد همال
زتهمت بسی نقش بندد خیال.نظامی.ای فغان از یار ناجنس ای فغان
همنشین نیک جوئید ای مهان.مولوی.معلم گو ادب کم کن که من ناجنس شاگردم
پدر گو پند کمتر ده که من نااهل فرزندم.سعدی.تا چه گنه کردم که روزگارم بعقوبت آن در سلک صحبت چنین ابلهی خودرای ناجنس خیره درای مبتلا گردانید. ( گلستان ).
چاک خواهم زدن این دلق ریائی چکنم
روح را صحبت ناجنس عذابیست الیم.حافظ.نخست موعظه پیر میفروش این است
که از مصاحب ناجنس احتراز کنید.حافظ.صحبت ناجنس گزند آورد
صددل آسوده به بند آورد.وحشی.صحبت ناجنس نباید گزید
تا طمع از خویش نباید برید.وحشی.بد است صحبت ناجنس وقت طوطی خوش
که وقت حرف ز تمثال خود طرف دارد.صائب.|| ( اصطلاح طبیعی ) لاروهای ناجنس . رجوع به بیولوژی ج 1 ص 193 شود.