نابجا

معنی کلمه نابجا در لغت نامه دهخدا

نابجا.[ ب ِ ] ( ص مرکب ) در غیر محل. نه بجای خویش. بی جا. بی مورد. بی موقع. مقابل بجا: گفتاری نابجا. اعمالی نابجا. کارهای نابجا. || در اصطلاح طبیعی ، عَرَضی . ( لغات فرهنگستان ).

معنی کلمه نابجا در فرهنگ عمید

بی موقع، بی مورد، کاری یا چیزی که به موقع و در جای مناسب خود نباشد، نابرجا.

معنی کلمه نابجا در فرهنگ فارسی

بی موقع، بی مورد، کاری که درموقع مناسب انجام نشود

جملاتی از کاربرد کلمه نابجا

می‌نهد در پیش‌، ده دیوان ز استادان نظم تا بسازد چامه‌ای خشک و دراز و نابجا
یا علی از آسانت مشت خاکی نابجاست سر نمی آید فرو هرگز مرا به تاج جم
کوشد اگر بجهد کسی با قضا بجنگ مغلوب گردد و بودش جهد نابجا
به عنوان مثال، الماس خالص نارسانای الکتریکی است اما الماس با بور اضافه شده یک رسانای الکتریکی است (و در برخی موارد یک ابررسانا)، که اجازه می‌دهد از آن برای کاربردهای الکترونیکی به کار برده شود. ناخالصی‌های نیتروژن مانع جنبش نابجایی‌های شبکه‌ای می‌گردد (معایب ساختار بلوری) و شبکه را تحت تنش فشاری قرار می‌دهد که نتیجتاً سختی و چقرمگی افزایش می‌یابد.
جهت درک بهتر مکانیزم اثر هال-پچ باید کنش و واکنش میان نابجایی ها به درستی درک شود. نابجایی ها در اطراف خود ناحیه تنشی ایجاد میکنند که با رابطه زیر بیان میشود:
بجز چند دفتر ز پیشینیان که تقلید از آنان بود نابجا
شعر تراشیده ز مدح و هجا بی‌اثر و ناسره و نابجا
نابجا نبود سخن، مگشا لب گفتار خویش از هدف چون تیر در بحر کمان غافل مشو