موقر

معنی کلمه موقر در لغت نامه دهخدا

موقر. [ م َ ق ِ ] ( ع اِ ) جای نرم نزدیک روی کوه و یاپایین آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
موقر. [ ق َ ] ( ع ص ) مرد با بار گران. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || خرما بابار ( شاذ است ). ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). خرمابن گرانبار. ( آنندراج ). موقرة. ( آنندراج ).
موقر. [ ق ِ ] ( ع ص ) مردباردار. ( ناظم الاطباء ). مرد با بار گران. ( منتهی الارب ). || خرمابن گرانبار. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). خرمابن باردار. ( ناظم الاطباء ). موقرة.
موقر. [ م ُ وَق ْ ق َ ] ( ع ص ) مرد آزموده خردمند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مرد آزموده خردمند که تجارب روزگار وی را مستحکم کرده است. آزموده. بزرگی داشته شده و مرد سنگین و بردبار و باوقار و باعظمت و بااحترام و بزرگوار و باشکوه. ( ناظم الاطباء ). آهسته. سنگین. بردبار. باوقار. ( یادداشت مؤلف ). آهسته. ( زمخشری ). سنگین و رنگین : مجلس موقر. باشکوه. باعظمت. ( ازیادداشت مؤلف ). مجلل. با شکوه و وقار :
گویی به فلان جای یکی سنگ شریف است
هرکس که زیارت کندش هست موقر.ناصرخسرو.|| باردار. بارکرده. به بار : سی سر استربار موقر به فرشهای فاخر و امتعه نادر و محمولات طبرستان. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 221 ).
موقر. [ م ُ وَق ْق ِ ] ( ع ص ) بزرگی دارنده و دارای احترام و وقاردارنده. ( ناظم الاطباء ). || بزرگ دارنده و حکیم شمارنده. ( آنندراج ). آنکه بزرگ می خواند کسی را. بزرگ دارنده. || آنکه رام می کند ستور را. ( ناظم الاطباء ). آرام دهنده ستور. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

معنی کلمه موقر در فرهنگ معین

(مُ وَ قَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) باوقار، محترم .

معنی کلمه موقر در فرهنگ عمید

عاقل و باوقار، آزموده، خردمند، بزرگوار، آراسته.

معنی کلمه موقر در فرهنگ فارسی

مردعاقل وباوقار، آزموده وخردمند، بزرگوارو آراسته
۱ - ( اسم ) احترام کرده شده بزرگ شمرده محترم . ۲ - ( صفت ) با و قار بزرگوار.
مرد آزموده خردمند ٠

معنی کلمه موقر در فرهنگ اسم ها

اسم: موقر (پسر) (عربی) (تلفظ: movaqqar) (فارسی: موقر) (انگلیسی: movaghghar)
معنی: عاقل و باوقار، آزموده، خردمند، بزرگوار، آراسته، دارای سنجیدگی در گفتار و کردار چنان که احترام دیگران را جلب کند، دارای وقار و متانت، متین، محکم و اثر گذار، ( در حالت قیدی ) با احترام و وقار

معنی کلمه موقر در ویکی واژه

باوقار، محترم.

جملاتی از کاربرد کلمه موقر

نصرت نثار عید برافشاند کز عراق شاه مظفر آمد و جاه موقرش
یک روز رخت و ریخت بد و بی‌قواره بود امروز رخت و ریخت نظیف و موقر است
کمر همواره در کوهست و او را بود زیر کمر کوهی موقر
ال موقر یک منطقهٔ مسکونی در عربستان سعودی است که در استان مکه واقع شده‌است.
ای کوه حلم،حلم ترا چون بدید کوه بی سنگ شد ز غیرت ذات موقرت
ممحدی که نظام زمانه گشته بجد موقری که قوام ستاره گشته به فر
وی همچنین می‌نویسد که حسن موقر بالیوزی پسر موقرالدوله، "اولین مدیر و گوینده بخش فارسی رادیو بی‌بی‌سی لندن است که در ۲۹ دسامبر ۱۹۴۰/۸ دیماه ۱۳۱۹ آغاز به کار کرد.
زانسان‌که خرامد به رسن مرد رسن‌باز آهسته خرامیدی و موزون و موقر
البرز بر برز تو و گرز تو گویی کاهیست محقر به برکوه موقر
از در آمد ناگهان باکش و فش یک هیولایی موقر شیخ وش
نه زمین است و موقر صفت است نه، سپهر است و بلند آثار است
خرقهٔ پارین ترا به کار نیاید کوه موقر کجا و کاه محقر