معنی کلمه موصده در لغت نامه دهخدا
مؤصدة. [ م ُءْ ص َ دَ ] ( ع ص ) موصدة. سرپوشیده ( سرپوچیده ). ( از تفسیر ابوالفتوح رازی ج 10 ص 294 ) : والذین کفروا بآیاتنا هم اصحاب المشئمة،علیهم نار مؤصدة. ( قرآن 19/90 و 20 )؛ و آنان که کافر شدند به آیتهای ما ایشان یاران دست چپند بر ایشان آتش سرپوچیده است. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ج 10 ص 294 ). || بسته شده. ( از تفسیر ابوالفتوح رازی ج 10 ص 355 ) : ناراﷲالموقدة. التی تطلع علی الافئدة. انها علیهم مؤصدة فی عمد ممددة. ( قرآن 6/104 تا 9 )؛ آتش خدا برافروخته شده است. آن آتشی است که برآمد بر دلها بدرستی که آتش بر آنها بسته شده در ستونهای کشیده شده. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ج 10 ص 355 ).
موصده. [ ص َ دَ ] ( ع ص ) مؤصدة. ثابت و پایدار. پاینده و ثابت. ( از یادداشت مؤلف ). و رجوع به موصدة و مؤصدة شود.
- نار موصده ؛ آتش پاینده و ثابت :
ای نواهای تو نار موصده
زو به هر بندم هزار آتشکده.( نان و حلوای شیخ بهائی چ سنگی از یادداشت مؤلف ).