معنی کلمه موز در لغت نامه دهخدا
موز مکی اگرچه دارد نام
نکنندش چو شکّر اندر جام.طیان.موز با لقمه خلیفه به راز
رطبش را سه بوسه برده به گاز.نظامی.جد، میوه ای است مشابه به موز. غفعف ؛ بار درخت موز. ( منتهی الارب ). و رجوع به تذکره داود ضریر انطاکی ص 334 و اختیارات بدیعی و تحفه حکیم مؤمن و مخزن الادویه و ذخیره خوارزمشاهی شود.