معنی کلمه منطقه در لغت نامه دهخدا
- منطقة ذات البروج ؛ منطقةالبروج. دایره عظیمه فلکی مانند کمربند که در آن دوازده برج واقع شده و چنان به نظر می آید که آفتاب در میان آنها در مدت سال متوالیاً سیر می نماید. ( ناظم الاطباء ). رجوع به منطقةالبروج شود.
منطقه. [ م ِ طَ ق َ / م َ طَ ق َ / ق ِ ] ( از ع ،اِ ) کمر و هرآنچه بدان کمر کسی و یا میان چیزی را بندند. ( ناظم الاطباء ). کمر. کمربند. میان. میان بند. ج ، مناطق. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). منطقة :
هرگز نطاق هجو تو نگشایم از قلم
تا زنده باشی ای خر زنار منطقه.سوزنی.پانصد غلام از ممالیک خاص نزدیک مجلس بایستادند با قباهای رومی و منطقه های زر مرصع به جواهر ثمین. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 333 ). منطقه فرمان تو ازمخنقه چنگال متعدیان ما را نگاه دارد. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 165 ).
فرقش محل نطق و میان جای منطقه
منطیق آن بود که سراسر مناطق است.
کمال الدین اسماعیل ( دیوان چ بحرالعلومی ص 291 ).
لشکر گرد بر گرد دز منطقه ساخته و از جانبین تیر و سنگ سبک پران و دیوار حصار و فصیل ویران کردند. ( جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 94 ).
|| در شاهد زیر به معنی منطقةالبروج آمده است :
شاید که چرخ سرکش کژرو چو بندگان
بندد کمر ز منطقه پیش توبر میان.خواجوی کرمانی.رجوع به منطقةالبروج شود.
- منطقه چرخ ؛ منطقةالبروج :
چو جان ز لطف در این کار بر میان بستی
کمر ز منطقه چرخ بر میان برسان.
کمال الدین اسماعیل ( دیوان چ بحرالعلومی ص 219 ).
رجوع به منطقةالبروج شود.