معنی کلمه مقل در لغت نامه دهخدا
مقل. [ م ُ ] ( ع اِ ) نام درختی است و بعضی گویند صمغی است و آن را مقل ازرق ومقل مکی و مقل الیهود و مقل عربی و مقل سقلبی خوانند و گویند از عطریات است. ( برهان ). صمغی است که به هندی گوگل خوانند لیکن عربی است. ( فرهنگ رشیدی ). صمغ درختی است و آن انواع باشد، مقل ازرق که مایل به سرخی و تلخی باشد، مقل یهود که مایل به زردی و مقل صقلی که مایل به تیرگی و سیاهی و مقل عربی آنچه از یمن خیزد و مقل هندی آنچه از هند خیزد. و جمیع آن نافع است جهت گزیدگی هوام و سرفه و بواسیر و جهت تنقیه رحم و آسانی زاییدن و انزال مشیمه و سنگ کلیه و ریاح غلیظ و مدر و فربه کن اندام و محلل اورام. ( منتهی الارب )( آنندراج ). صمغ درختی است و آن انواع دارد: هندی و عربی و صقلی و همه آنها به عنوان دارو به کار رود. ( از اقرب الموارد ) ( از محیط المحیط ). خرمای هندی. ( مهذب الاسماء ). دومه. ( زمخشری ). گوگل. ( دهار ). مراد ازاو صمغ درختی است مانند درخت کندر و بسیار عظیم و در شحر و صحار و عمان کثیرالوجود است و صمغ آن هر چه مایل به سرخی و تلخی باشد مقل ازرق نامند و مایل به زردی را، مقل الیهود و مایل به تیرگی و سیاهی را سقلبی و آنچه از نواحی یمن خیزد بادنجانی می باشد و او را مقل عربی گویند و بهترین او زرد صاف براق تلخ است که زود حل شود و در آتش اندازند خوشبو باشد و قوتش تا بیست سال باقی است. ( تحفه حکیم مؤمن ). صمغی است معروف که به هندی گوگل گویند. ( غیاث ). صمغ درختی است از جنس نخیلات که اله و روم و گلگل و مقل ازرق و مقل یهود و مقل عربی نیز نامند. ( ناظم الاطباء ). آن را دوم خوانند و فرس آن را زرغنج خوانند. ( نزهة القلوب ). دوم. وقل. راحةالاسد. خِضلاف. لکلرک به این کلمه دومعنی میدهد یکی از آن دو بدلیون و دیگر پالمیه مکل و گوید حتی ثمر پالمیه مکل است. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : باید که بامقل و سکبینج و اشق به حب کنند. ( الابنیه چ دانشگاه ص 203 ). و چون خواهی که به صلاح آورده بود باگل و مصطکی ومقل بیامیز تا ضرر نکند. ( الابنیه چ دانشگاه ص 212 ). مقل گرم و نرم است به نزدیک بعضی از طبیبان. ( الابنیه ایضاً، ص 315 ).