مغلوبه

معنی کلمه مغلوبه در لغت نامه دهخدا

( مغلوبة ) مغلوبة. [ م َ ب َ ] ( ع ص ) تأنیث مغلوب. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به مغلوب شود.
مغلوبة. [ م ُ ب َ ] ( ع ص ) حدیقة مغلوبة؛ باغ به هم نزدیک و در هم پیچیده درخت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
مغلوبه. [ م َ ب َ ] ( ع ص ) کنایه از جنگ درهم آمیخته. و جنگ مغلوبه مشهور است. ( آنندراج ) :
ز مغلوبه گردد یکی روی و پشت
دل و گرده کوشنده در چنگ و مشت.ظهوری ( از آنندراج ).- جنگ مغلوبه ؛ جنگ به انبوه. جنگی که طرفین متخاصم همه در هم آویزند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- مغلوبه گشتن جنگ ؛ شدت یافتن جنگ. درهم آویختن طرفین متخاصم :
مژگان او دو صف شد و مغلوبه گشت جنگ
آنگاه آمدند به هم آشنا برون.مسیح کاشی ( از آنندراج ).

معنی کلمه مغلوبه در فرهنگ عمید

= مغلوب

معنی کلمه مغلوبه در فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث مغلوب : [ اسکندر از همه شاهان هخامنشی از حیث رفتار با ملل مغلوبه عقب است . ] ( ایران باستان ج ۱۹۴۳ : ۲ ) یا جنگ مغلوبه . جنگی که دو طرف متخاصم در هم ریزند و بهم آویزند.
کنایه از جنگ در هم آمیخته و جنگ مغلوبه مشهور است .

جملاتی از کاربرد کلمه مغلوبه

شد به روی نعش نوداماد وی مغلوبه جنگ شیشه امید قاسم عاقبت آمد به سنگ
ارتاپاس دوست دایمی و همراه همیشگی کوروش بود. به هر حال با این وضعیت و کشته شدن کوروش جنگ مغلوبه و سپاه یونانی پراکنده شد. پس از پایان این نبرد و بازگشت سپاه پارس به سوی سرزمین خود باقی‌مانده یونانیان تصمیم گرفتند به یونان برگردند و برای این کار به طرف شمال حرکت کردند.
جزآنکه به مغلوبه شوم کشته چه تدبیر صف بسته سپاه مژه و من تن تنها
روی نعش قاسم والاتبار جنگ شد مغلوبه اندر گیر و دار
با کشته شدن کوروش جنگ مغلوبه و تلفات زیادی بر سپاه کوروش وارد شد.