معنی کلمه مغزدار در لغت نامه دهخدا
- حرف مغزدار ؛ حرف معقول ته دار. ( آنندراج ). سخن پرمغز. سخن پرمعنی :
سعی کن تا از تو ماند حرفهای مغزدار
دیرتر پوسیده می گردد ز اعضا استخوان.شفیع اثر ( از آنندراج ).- دُرِّ مغزدار سخن ؛ گوهر گرانبهای گفتار. سخن پرمعنی و عمیق :
گهر ز خویش تهی می شود حباب صفت
گهی که جلوه دهد درّ مغزدار سخن.محمدسعید اشرف ( از آنندراج ).- زبان مغزدار ؛ کنایه از زبان چرب و فصیح. ( آنندراج ) :
در آن ساعت که از وصف لبت شیرین شود کامم
بده یارب زبان مغزداری همچو بادامم.میرزا طاهر وحید ( از آنندراج ).- مردم مغزدار ؛ مردم پرفکر مآل اندیش و مردم استوار. ضد بی مغز. ( ناظم الاطباء ).