معنی کلمه مغروس در لغت نامه دهخدا
در دل عارفان حضرت تو
صد نهال از محبتت مغروس.سنائی.- مغروس گرداندن ؛ مغروس گردانیدن. کاشتن. نشاندن : پنج هزار نخل خرمای خستویی از ولایت حویزه نقل کرده در محوطات خمسه مذکوره مغروس گرداند. ( مکاتبات رشیدی ).
|| ( اِ ) درخت. نهال :
بر سر سرو زندپرده عشاق تذرو
ورشان نای زند بر سر هر مغروسی.منوچهری.