معاتب

معنی کلمه معاتب در لغت نامه دهخدا

معاتب. [ م ُ ت ِ ] ( ع ص ) ملامت کننده و سرزنش کننده. ( ناظم الاطباء ). عتاب کننده. ( غیاث ) :
با روح دو بسدش معاشر
با عقل دو نرگسش معاتب.انوری ( دیوان چ مدرس رضوی ج 1 ص 34 ).و رجوع به معاتبة و معاتبت شود.
معاتب. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) ملامت کرده شده و سرزنش شده. ( ناظم الاطباء ). عتاب کرده شده. ( غیاث ) :
بزرگوارا من خود معاتبم ز خرد
چه باشد ارتو نباشی بر این خطا عاتب.عثمان مختاری ( دیوان چ همایی ص 31 ).و ما را به کرد خویش مأخوذ و متهم و معاتب و معاقب گرداند. ( سندبادنامه ص 79 ). و رجوع به معاتبة و معاتبت شود.

معنی کلمه معاتب در فرهنگ معین

(مُ تِ ) [ ع . ] (اِفا. ) سرزنش کننده ، ملامت کننده .

معنی کلمه معاتب در فرهنگ عمید

عتاب کننده، سرزنش کننده.
مورد عتاب قرارگرفته، سرزنش شده.

معنی کلمه معاتب در فرهنگ فارسی

عتاب کرده شده، سرزنش شده
( اسم ) ملامت کننده سرزنش کننده : با روح دو بسدش معاشر با عقل دو نرگسش معاتب . ( انوری )
ملامت کننده و سرزنش کننده

جملاتی از کاربرد کلمه معاتب

جان فدا کن تو در متابعتش چون نداری سرِ معاتبتش
قوله: «وَ ما أَعْجَلَکَ» ای ما حملک علی العجلة، «عَنْ قَوْمِکَ یا مُوسی‌»؟ قیل له هذا و هو علی الطور فی الکرّة الثانیة حین اعطی التوراة، لا لیلة النار، فقد مضت قصة لیلة النار فی اوّل السورة. سیاق این ایت بر سبیل معاتبه و زجرست و استفهام بمعنی انکار است، و سبب آن بود که رب العزة موسی را فرمود تا بطور آید با هفتاد مرد از نیکمردان بنی اسرائیل، و ذلک قوله: «وَ اخْتارَ مُوسی‌ قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقاتِنا» رب العزّة او را گفته بود که با ایشان بمیعاد آید تا ایشان کلام حق بی‌واسطه بشنوند و تورتة از حق قبول کنند، موسی (ع) چون بطور نزدیک گشت ایشان را بگذاشت و خود بشتافت.
تقصیر اگر فتاد به خدمت من بنده را مدار معاتب
ترجمة ۱۳ فصل از سخنان هرمس الهرامسه، مشتمل بر مناجاتهایی به سبک خواجه عبدالله انصاری (نصر، ۲۵۶)، به نام‌های معاتبة النفس و زجر النفس (در ۱۸۷۳ میلادی در بن، به همین نام چاپ شده‌است). اصل این اثر ینبوع الحکمة نیز نامیده شده‌است.
یا محمد، لو لا انی احب المعاتبة لما حاسبتهم، اگر نه آن بودی که دوست دارم با ایشان عتاب کردن و با ایشان سخن گفتن و رنه خود حساب ایشان نکردمی.
حضرت صاحب رقعه که خود را در فهم و ادراک از اوج افلاک برتر شمارد، همان بکه از کتاب خود بجواب حقیر کفایت کند و مکتوب مرسل، مکتوم و مهمل گذارد تا ارباب نظر از مطالعه آن بمعاتبه برنخیزند و هر دو از لوم لائمان در امان مانیم.
با چنین عدل چون محاسب گشت بنگر تا چه حد معاتب گشت
ای از هنر به مدح معین وی از خرد به شکر معاتب
وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ الآیة... این آیت در ذمّ قومی آمده از اهل کتاب که ایشان با مسلمانان در معاملت بدسازی میکردند و فام دیر باز میدادند، و امانت دیر باز میگزاردند، و با ایشان خیانت و معاملت بد روا میداشتند، و میگفتند: ما در کار عرب نه مخاطب‌ایم نه معاتب. و در نمودن اذی ایشان بزه‌ای نمیدیدند. ربّ العالمین این آیت فرو فرستاد بجواب ایشان: وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ میگوید: از اهل تورات کس است که اگر قنطاری مال بامانت نزدیک وی نهی آن مال با تو دهد، و این عبد اللَّه بن سلام است که هزار و دویست اوقیه زر بامانت بوی دادند آن امانت بشرط خویش و ذمّت خویش باز گزارد.