مسلح

معنی کلمه مسلح در لغت نامه دهخدا

مسلح. [ م َ ل َ ] ( ع اِ ) مسلحة. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). ج ، مَسالح. و رجوع به مسلحة شود.
مسلح. [ م َ ل َ ] ( اِخ ) جائی است از اعمال مدینه نزدیک به غَمرَه. ( از معجم البلدان ) :
در میان سنگلاخ مسلح و غمره ز شوق
خار و حنظل گلشکرهای صفاهان دیده اند.خاقانی.بر پانزده میل از افیعیه تا مسلح در او برکه هاست و چاههاست... بر چهارده میل از مسلح تا غمره در او برکه هاست و چاههاست و بعضی میقات را به مسلح شمارند. ( نزهة القلوب چ لیدن مقاله سوم ص 168 ).
مسلح. [ م ُ س َل ْ ل َ ] ( ع ص ) سلاح پوشیده و شمشیربسته. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). مؤدی. ( منتهی الارب ). سلاح دار و صاحب سلاح. ( آنندراج ). باسلاح. بااسلحه. سلاح بر تن راست کرده. آن که سلاح دارد. باساز جنگ.( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). سلاح پوشیده و سلاح دار و کسی که با خود آلت جنگ برمی دارد. ( ناظم الاطباء ).
- صلح مسلح ؛ دوره 43ساله بین سنوات 1871-1914 م. که دولت های آلمان ، فرانسه ، روسیه ، انگلیس ، ایتالیاو اتریش به تقویت قوای نظامی خود می پرداختند و خود را برای جنگ آماده می نمودند. دولت فرانسه در این دوره بیش از سایر دول ملتهب و نگران بود، خصوصاً برای پس گرفتن دو ناحیه آلزاس و لورن از آلمان و نیز جبران معاهده فرانکفورت که در فوریه سال 1871 م. بر اثر شکست ناپلئون سوم با آلمان بسته شده بود و نواحی آلزاس و لورن در اختیار آلمان قرار گرفته بود.
- چشم مسلح ؛ چشمی که با دوربین یاتلسکوپ یا عینک و مانند آن چیزی را مورد معاینه و مشاهده قرار دهد.
- مسلح ساختن ؛ آراستن با جنگ افزارها، چنانکه اسلحه دار کردن ، قشونی را برای جنگ آماده کردن و یا مردی را سلاح دادن.
- مسلح شدن ؛ اسلحه پوشیدن. سلاح پوشیدن. آماده برای جنگ شدن.
- مسلح کردن ؛ مسلح ساختن. باسلاح کردن. قشونی را برای جنگ ساز و برگ دادن.
|| توسعاً چیزی که با آلات و ادوات محکم و قوی و دقیق مجهز و آماده شده.
- بتون مسلح ؛ بتونی که در داخل آن میله های آهنی جهت استحکام بیشتر بنا کار گذاشته باشند.

معنی کلمه مسلح در فرهنگ معین

(مُ سَ لَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) سلاح پوشیده ، سلاح دار، دارای اسلحه .

معنی کلمه مسلح در فرهنگ عمید

کسی که سلاح جنگ با خود دارد، سلاح دار، سلاح پوشیده.

معنی کلمه مسلح در فرهنگ فارسی

سلاحدار، سلاح پوشیده، کسی که سلاح جنگ باخوددارد
( اسم ) آنکه بسلاح جنگی مجهز گردیده سلاح دار .
جایی که از اعمال مدینه نزدیک به غمره

معنی کلمه مسلح در ویکی واژه

سلاح پوشیده، سلاح دار، دارای اسلحه.

جملاتی از کاربرد کلمه مسلح

پی تدبیر بربسته میان تنگ مسلح ایستاد، آمادهٔ جنگ
مسلح همه با لباس سفر ابا تیغ و کوپال و گرز و سپر
از آن رو دگر لشکر هندوان مسلح بشمشیر و گرز و سنان
نیروهای مسلح سوریه: ۱۸۰٫۰۰۰
بگفت و مسلح بشد سام گرد باستاد آن شیر با دستبرد
ز مردان جنگی یکی صد نفر مسلح همه تنگ بسته کمر
سراسر همه خود سپاه منند مسلح همه در پناه منند
با وجود اینکه کشتار و آدم‌ربایی در ۱۳ دسامبر روی داد، ولی تا ۱۷ دسامبر هیچ خبری از آن درز نکرد، چرا که مردان مسلح برج‌های ارتباطاتی را در منطقه نابود کرده بودند. خبر این واقعه زمانی پدیدار شد که افراد زنده مانده روستایی، به شهر مایدوگوری رسیدند.
دوم پیوسته بروضو بودن است تا مسلح باشد و شیطان برو ظفر نیابد که «الوضو سلاح المومن».
ز مرگ باک مدارید و مستعد باشید که هست صلح مسلح‌، مدار پاکستان
شنیدم دو جوان پیل پیکر مسلح گشته شیران دلاور
مسلح سراسر به تیر و تفنگ به خود کرده آماده اسباب جنگ