مریضخانه

معنی کلمه مریضخانه در لغت نامه دهخدا

مریضخانه. [ م َ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) بیمارستان. مارستان. دارالمرضی. مستشفی. دارالشفاء.

معنی کلمه مریضخانه در فرهنگ معین

( ~. نِ ) [ ع - فا. ] (اِمر. ) بیمارستان .

معنی کلمه مریضخانه در فرهنگ فارسی

( اسم ) بیمارستان دارالشفائ : میرزا علی اکبر حکیمباشی مریضخانه . یا مریضخان. بلدی . بیمارستان شهر .

جملاتی از کاربرد کلمه مریضخانه

گفتم اهل می و چغانه نیم بنده باب مریضخانه نیم
نرسیده تا که هلاکتت تو هم ای مریض هوا درآ به مریضخانهٔ شرع وی ز پی شفای محمدی
شایسته مریضخانه‌ای ساخت باغی به مریضخانه ضم کرد
می‌خواست مریضخانه و ایزد این منقصتش ز مهر کم کرد
تا به سوی مریضخانه شوی همنشین با می و چغانه شوی