مرقع

معنی کلمه مرقع در لغت نامه دهخدا

مرقع. [ م ُ رَق ْ ق ِ ] ( ع ص ، اِ ) نعت فاعلی از ترقیع. رجوع به ترقیع شود.
مرقع. [ م ُ رَق ْ ق َ ] ( ع ص ، اِ ) نعت مفعولی از ترقیع. رجوع به ترقیع شود. || اکثر استعمال آن به معنی ژنده است که آن را بر سر ودوش کشند بطور چادر یا ردائی ، و از این شعر حافظ:
در آستین مرقع پیاله پنهان کن
که همچو چشم صراحی زمانه خونریز است
معلوم می شود که به معنی جامه آستین دار نیز هست که پیوند بسیار داشته باشد بطور ژنده. ( آنندراج ). ثوب مرقع؛ جامه پیوندبست.( مهذب الاسماء ). جامه ای که در آن رقعه و وصله بسیار باشد. ( از اقرب الموارد ). ملدم. درپی کرده. وصله زده. پینه کرده. پاره دوخته. پاره افکنده :
هدهدک نیک بریدیست که در ابرتند
چون بریدانه مرقع به تن اندرفکند.منوچهری.جهان رست از مرقع پاره کردن
عروس عالم از زر یاره کردن.نظامی.اویس گفت پس مرقع پیغمبر به من دهید تا دعا کنم ایشان مرقع به وی دادند گفتند درپوش پس دعاکن.( تذکرة الاولیاء عطار ).
من از این دلق مرقع بدرآیم روزی
تا همه خلق بدانند که زناری هست.سعدی.این دلق موسی است مرقع و آن ریش فرعون است مرصع. ( گلستان سعدی ).
من این دلق مرقع را بخواهم سوختن روزی
که پیر می فروشانش به جامی برنمی گیرد.حافظ. || دلق درویشان ، چرا که رقعه رقعه و پاره پاره به هم جمعکرده شده. ( از غیاث ). جامه هزار میخی درویشان. جامه ای که درویشان از قطعات رنگارنگ دوزند. جبه در پی نهاده درویشان. جامه که درویشان از پارچه های گوناگون دوزند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
پوشیده مرقعند از این خامی چند
بگرفته ز طامات الف لامی چند
نارفته ره صدق و صفا گامی چند
بدنام کننده نکونامی چند.( منسوب به خیام ).زو دلم چون مرقع صوفیست
پاره بر پاره ژنده بر ژنده.سوزنی.مرقع برکش نرماده ای چند
شفاعت خواه کارافتاده ای چند.نظامی.چند داریم نهان زیر مرقع زنار
وقت آمد که خطی در خم زنار کشیم.عطار.مگر افتاد پیر ما بر آن قوم
مرقع چاک زد زنار دربست.عطار.از دست خود مرقعی تعهد میکرد چون سلام کردم جواب داد. ( گلستان سعدی ).
دلقت به چه کارآید و مسحی و مرقع

معنی کلمه مرقع در فرهنگ معین

(مُ رَ قَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) جامة وصله دار، جامه ای که از تکه پارچه های دوخته شده درست شده باشد، خرقه ، خرقه ای که وصله های چهارگوش داشته باشد.

معنی کلمه مرقع در فرهنگ عمید

۱. (تصوف ) خرقه ای که پینه های چهارگوش داشته باشد.
۲. [قدیمی] کاغذ یا چیز دیگر که بر آن خط رقاع یا خطوط دیگر نوشته شده باشد.
۳. [قدیمی] جامۀ وصله دار و دوخته شده از قطعات مختلف.

معنی کلمه مرقع در فرهنگ فارسی

جامه پینه داروپاره پاره بهم دوخته، خرقهای که پینه های چهارگوش داشته باشد، کاغذیاچیزدیگرکه بر آن خط رقاع نوشته شده باشد
(اسم ) ۱- جام. پاره پار. بهم دخته : در آن دکان پیر مردی نشسته است مرقعی پوشیده و درزی همی کند . ۲- جام. صوفیان که از اتصال قطعات مختلف و گاه رنگارنگ بهم ساخته میشد مرقعه . توضیح در احیائ العلوم شرحی مفید راجع بمعنی و مقصود از مرقع و کیفیت آن آمده . ۳ - کاغذ یا شئ دیگر که روی آن بخط رقاع چیزی نوشته باشند. ۴- قطعه های تصاویر که بصورت کتابی بینالدفتین جمع شود . ۵ - قطعاتی از خطوط زیبا که بشکل کتاب جمع کنند .

معنی کلمه مرقع در دانشنامه آزاد فارسی

مُرَقَّع
(واژه ای عربی، به معنی جامۀ وصله خورده و ترمیم شده) در اصطلاح صوفیانه، معادل خرقه و اشاره به خرقه های سیاهی است که صوفیان، بر آن رُقعه (وصله) می نهادند. این رقعه ها، از همان پشم سیاه بود که در موضعِ آسیب دیدۀ خرقه، نهاده می شد. صوفیان یکی از علایم زهد را، فرسوده بودن و پُروصله بودن مُرقّع می دانستند، از این رو، گاه از مُرقّع های هفت منی که جانوران گزنده در آن لانه داشته اند نیز، با تجلیل تمام یاد شده است. گویا اویس قرنی اوّلین کسی است که مرقّع بر تن کرد.

معنی کلمه مرقع در دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] مرقع یا مرقعه، اسم و صفت مفعولی از واژه عربی ترقیع و جمع آن مرقعات است. رقعه ـ به معنی پاره چیزی، تکه، قطعه، مکتوب، نامه و ترقیع به مفهوم وصله کردن و پینه کردن، آمده است.
مرقع در زبان عربی معانی گوناگون دارد که اهم آنها عبارتند از: مرد کارآزموده، جامه پروصله یا پاره پاره به هم دوخته و خرقه صوفیان که از اتصال قطعات مختلف و گاه رنگارنگ به هم ساخته می شد.
مرقع در اصطلاح خوشنویسی و نسخه پردازی، به مجموعه ای از قطعات هنری خوشنویسان، نقاشان، تصویرگران و مذهبّان گفته می شود که به شکل رقعه رقعه (= پاره پاره) به یکدیگر پیوسته و شیرازه بسته و به صورت کتاب یا بیاض تجلید شده اند. در واقع ماحصل آن آلبومی از صفحات به هم پیوسته از آثار هنری است. در این ساختار، رقعه ها به گونه ای متصل می گردند که رقعه نخست و قطعه پایانی به طبله های جلد می چسبند و در هنگام گشودن، همه رقعه ها در یک راستا و در صف منظم دیده می شوند. هنگامی که این رقعه ها در نور دیده شوند همانند کتابی به نظر می رسند.
مرقع گاه به کاغذ یا هر چیز دیگری نیز اطلاق می شود که با خط "رقاع" بر آن نوشته باشند. در ساختن مرقع و آرایه های آن از هنرهای گوناگونی بهره می گیرند. از یک سو می توان نمونه هایی نفیس از هنرهای تجلید، وصالی، قطاعی، حاشیه سازی، متن و حاشیه را در ساختار آن متجلی یافت و از سوی دیگر، آثاری همچون خوشنویسی، نقاشی، تذهیب و تشعیرسازی در متن مرقعات جلوه گری می کنند.
آنچه مسلم است مرقع را نسخه پردازان ایرانی از چینیان تقلید کرده اند، چه از دیرباز در کشور چین دیوارهایی کوچک و چوبین وجود داشته که همانند مرقع باز و بسته می شده است. به هر حال مرقع در ایران و بعدها در آسیای صغیر و شبه قاره هند رواج یافت.
از نیمه دوم قرن نهم هجری، قطعه نویسی در میان خوشنویسان متداول شد. بدین صورت که آنان آیات قرآن و احادیث و گزیده های اشعار را بر روی قطعه هایی مستقل تحریر می کردند. نیز در همین اوان که نقاشان، آثارشان را به شکل مجزا ــ خارج از محدوده کتاب ــ بر روی رقعه ها و قطعه های کاغذ ترسیم می کردند، مرقع سازی و وصالی این اوراق پراکنده در ایران رواج یافت. وصالان و صحافان از گردآوری آثار مختلف هنری و به هم پیوسته کردن آنها، کتابی نفیس فراهم می آوردند و آن را در میان دفّتین قرار می دادند.
مرقعات برای اهل فن از نظر تاریخی و فرهنگی ارزش فراوان دارند. زیرا با تجزیه و تحلیل آنها، می توان درباره خاستگاه، سیر تحول و تطور آثار، مکتب ها و شیوه ها، شناخت هنرمندان و روحیات آنها و نیز ویژگی های اجتماعی و سیاسی و اقلیمی اطلاعات مفیدی بدست آورد.
تعداد زیادی از مرقعات بر جای مانده، زینت بخش کتابخانه و موزه های ایران و جهان است و برخی هم در سیر ایام دستخوش حوادث گشته و نشانی از آنها در دست نیست. چند نمونه از مرقعات ارزشمند ایران عبارتند از:

معنی کلمه مرقع در ویکی واژه

جامة وصله دار، جامه‌ای که از تکه پارچه‌های دوخته شده درست شده باشد، خرقه، خرقه‌ای که وصله‌های چهارگوش داشته باشد.

جملاتی از کاربرد کلمه مرقع

اما موضوع مرقعات سابقاً عرض کردم چند قطعه (چهارده تا) از یادداشت‌های عباس میرزا خطاب به فرزندش فریدون میرزا که در این هنگام به امیر نظامی میرزا تقی خان در آذربایجان بوده از راه هرات به پسر نوشته است.
رشک همچشمی تماشا کن جگر در خون نشست شد ز داغت تا مرقع پوش بالای دلم
طراح این آرامگاه هوشنگ سیحون بوده‌است. موزه خط و کتابت نی‌ریز در این بنا واقع شده‌است. این موزه در بر گیرنده مرقعات خوشنویسی و کتب خطی و قدیمی‌ترین سنگ قبر تاریخ‌دار ایران است.
اسدالله شیرازی از بزرگان خط نستعلیق در دورهٔ قاجار به شمار می‌رود. اما از زندگی، استادان و شاگردان وی اطلاع چندانی در دست نیست. وی همچون بسیاری از استادان عصر خویش، بیش از کتابت و نسخه‌نویسی به قطعه‌نویسی و تهیه مرقع علاقه‌مند بوده است. از وی علاوه بر چند کتاب، بالغ بر ده مرقع نفیس برجای مانده است. اسدالله در این مرقعات گاه به تقلید از شیوهٔ میرعماد (درگذشت ۱۰۲۴ه‍.ق) پرداخته و گاه به سیاه‌مشق و رنگه‌نویسی پرداخته است.
شهباز مرقع سلب چنگ کناره بر کبک درد حله خارا و کتان را
آن شهنشاهی که این پیر مرقع پوش چرخ نقد انجم بر درش بهر نثار آورده است
کسی به دلق مرقع، کجا شود درویش؟ چو سینه صاف نباشد، چه سود ترک لباس؟
پیر طریقت گفت: آه از حکمی پیش از من رفته، فغان از گفتاری که خود رایی گفته، ندانم که شاد زیم یا آشفته؟! ترسان از آنم که آن قادر در ازل چه گفته؟! سگ اصحاب الکهف رنگ کفر داشت، و لباس بلعام باعور طراز دین داشت، لیکن شقاوت و سعادت ازلی از هر دو جانب در کمین بود، لا جرم چون دولت روی نمود، پوست آن سگ از روی صورت در بلعام پوشانیدند. گفتند: «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ.» و مرقع بلعام در آن سگ وشیدند، گفتند: «ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ»
تا نه بیند کس مرقع در برم اهل دل را بدنگوید بر سرم
ز ننگ احتیاج از دولت درویشی آزادم مرقع پوش چون طاووس از بال و پرم دارد
بر مرقع گل فنا دوزیم بویی از معرفت نبرده هنوز
مجموعه آثار هنری که او گردآورد مشهور است و شامل خطوط خوشنویسان، مصوران، جواهرات و چینی بود. مرقع او مشهور به مرقع ابراهیم میرزا صفوی است.
مرقع آثار خوشنویسی استاد اباصلت صادقی
و نیز به نسبت ببرد دلق مرقع سودش نبود گر نبود عاشق صادق
قصد کرد تا اویس را زیات کند. چون به قَرَن شد وی از آنجا رفته بود، ناامید بازگشت. چون به مکه بازآمد، خبر یافت که وی به کوفه می‌باشد. بیامد و نیافتش و تا مدتی دراز آن‌جا ببود. چون خواست که از آن‌جا سوی بصره آید، اندر راه وی را یافت بر کنارهٔ فرات که می طهارت کرد، مرقعه‌ای پوشیده بشناختش. چون از کنارهٔ رود برآمد و موی شانه کرد، هَرِم پیش رفت و سلام گفت. وی گفت: «و علیک السّلام، یا هرم بن حیان.» گفت: «مرا چه شناختی که من هَرِمم؟» گفت «عرفَتْ روحی روحَک. جان من مر جان تو را بشناخت». زمانی بنشستند و مر او را نیز بازگردانید.