معنی کلمه مخرج در لغت نامه دهخدا
راه مرگ خلق ناپیدا رهی است
در نظر ناید عجایب مخرجی است.مولوی. || محل خلاصی و رهائی. یقال وجدت الامر مخرجاً؛ ای مخلصاً. ( ناظم الاطباء ). || آلت خروج. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). آن قسمت از بدن انسان یا حیوان که مدفوع را خارج کند.
- مخرج پس ؛ مقعد و کون. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).
|| آبخانه. ( دهار ). جای لازم و فرناک. ( ناظم الاطباء ). || هنگام بیرون شدن. ( ناظم الاطباء ). || در نزد قراء و اهل صرف عبارت است از موضعی که حروف از آن خارج گردد به نحوی که بتوان حروفی را از حرف دیگر بواسطه صدا تشخیص داد. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). محل تلفظ حروف و آنجا که در تلفظ حرف از آنجا بیرون می آید. محلی که در تلفظ حرف از آنجا خارج می گردد. ج ، مخارج. ( ناظم الاطباء ) : اکفاء؛ اختلاف حرف روی است و تبدیل آن به حروفی که در مخرج بدان نزدیک باشد. ( المعجم چ دانشگاه ص 213 ).
مخرج. [ م ُ رِ ] ( ع ص ) بیرون برآورنده. ( غیاث ). بیرون آورنده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). بیرون کننده. ( ناظم الاطباء ).
- مخرج الضمیر ؛ کسی که از ضمیر و درون مردم اطلاع می دهد، و منجمی نیز به این صفت شهرت یافته است وی از ما فی الضمیر و آنچه که بر خاطر کسی خطور می کرد آگاهی می داد. ( از تاریخ الحکما چ لیپزیک 335 ).
|| باج اداکننده. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). اداکننده باج. ( ناظم الاطباء ). || شکارکننده شترمرغ ابلق. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). آن که شکار می کند شتر مرغ ابلق را. ( ناظم الاطباء ).
مخرج. [ م ُ رَ ] ( ع ص ) بیرون کرده شده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) زمان بیرون کردن. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || جای بیرون کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || ( مص ) بیرون کردن چیزی را. ( از ناظم الاطباء ) ( از محیط المحیط ).