معنی کلمه محراب در لغت نامه دهخدا
چو از زلف شب باز شد تابها
فرومرد قندیل محرابها.منوچهری.و آنجا جاهای نماز و محرابها نیکو ساخته و خلقی از متصوفه همیشه آنجا مجاور باشند. ( سفرنامه ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 33 ).
اینچنین بی هوش بر محراب و منبر کی شدی
گر ز چشم دل نه عامه جمله نابیناستی.ناصرخسرو ( دیوان ص 441 ).اگر سگ به محراب اندر شود
مر آن را بزرگی سگ نشمریم.ناصرخسرو.سپس یار بد نماز مکن
که بخفته ست مار در محراب.ناصرخسرو.ابوالمظفر سلطان عالم ابراهیم
که خسروان را درگاه او بود محراب.مسعودسعد.امید خلق به درگاه او روا گردد
که خسروی را قبله است و ملک رامحراب.مسعودسعد.ز بس که از تو فغان میکنم به هر محراب
ز سوز سینه چو آتشکده ست محرابم.خاقانی.دیده قبله چراغی چکند
تاش محراب ز بدرالظلم است.خاقانی.در آن محراب کو رکن عراق است
کمربند ستون انحراق است.نظامی.جنبش این مهد که محراب تست
طفل صفت از پی خوشخواب تست.نظامی.فلک جز عشق محرابی ندارد
جهان بی خاک عشق آبی ندارد.