معنی کلمه مثمن در لغت نامه دهخدا
- روضه مثمن ؛ کنایه از هشت بهشت. ( آنندراج ).
مثمن. [ م ُ ث َم ْ م ِ ] ( ع ص ) کسی که چیزهای هشت سو و هشت گوشه می سازد. ( ناظم الاطباء ).
مثمن. [ م ُ م ِ /م ُ ث َم ْ م َ ] ( ع ص ) مبیع. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). چیزی که قیمت آن تعیین شود. ( از اقرب الموارد ). فروخته شده و مبیع. ( ناظم الاطباء ). متاع. کالا. آنچه را که در برابر ثمن و بها و قیمت نهاده اند خریدن و فروختن را. مقابل ثمن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
مثمن. [ م ُ م َ ] ( ع ص ) گرانمایه و قیمتی. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).
مثمن. [ م ُ م ِ ] ( ع ص ) شخصی که شتران خود را در هشت روز یک بار آب دهد. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). کسی که دارای شتران ثِمن باشد یعنی هشت روز یک نوبت آب خورنده. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به اثمان شود. || آنکه بهای بسیار به هرچیز می دهد. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). || مشتمل بر هشت و شامل بر هشت. ( ناظم الاطباء ).