قدر کی

معنی کلمه قدر کی در فرهنگستان زبان و ادب

{K magnitude} [نجوم ] قدر عبوری از پالایۀ کی

معنی کلمه قدر کی در ویکی واژه

قدر عبوری از پالایۀ کی.

جملاتی از کاربرد کلمه قدر کی

با نفع توتیا شد و با قدر کیمیا آن خاک و آن گیا، که نهادی برو قدم
در دل عاشق کجا یابی غم هر دو جهان؟ پیش مکی قدر کی باشد امیر حاج را؟
وعده غم می دهد یار و نداند این قدر کین نوید عشق باشد جان غم پرورد را
ز حال خویشتن پرس این قدر چیست وز آنجا باز دان کاهل قدر کیست
تا تنگ‌تر کند به دلم تنگنای دهر جور زمانه را به نظر قدر کیمیاست
گفت چون عمر از قضاماند این قدر کی توان برد این قدر در غم بسر
وَ إِذِ اسْتَسْقی‌ مُوسی‌ لِقَوْمِهِ ابن عباس گفت و قتاده، که امت موسی آن گه که در زندان تیه بماندند و تشنه شدند، گفتند یا موسی من این الشراب هاهنا و قد عطشنا؟ یا موسی بیابان بی آب است و ما تشنه تدبیر چیست؟ فاوحی اللَّه الی موسی اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ بموسی وحی فرستاد که عصا بر سنگ زن. گفتند: عصای موسی شاخی بود از مورد بهشت که آدم با خود آورده بود، و پس از آدم پیغامبران بمیراث می‌بردند تا به شعیب پیغامبر رسید و شعیب بموسی داد. و بالای آن ده گز بود و سر آن دو شاخ بود، بشب تاریک هر دو شاخ می‌افروختی چنانک دو قندیل، و کارهای موسی بسی در آن بسته بود و معجزها بر آن ظاهر شد. ابن عباس گفت موسی را بجای چهار پای بود آن عصا که زاد و مطهره و قماشی که داشتی بر آن نهادی، چون شب در آمدی موسی را پاسبانی کردی، و حشرات زمین چون مار و کژدم و غیر آن از وی باز داشتی، اگر گرگ در گله افتادی چون سگی گشتی پیش گرگ باز شدی، اگر موسی را دشمن پدید آمدی چون مرد جنگی با آن دشمن جنگ کردی، چون موسی بسر آب چاه رسیدی با وی دلو و رسن نبودی آن عصا وی را چون دلو و رسن شدی تا آب بدان بیرون کردی، اگر موسی را آرزوی میوه خاستی عصا بزمین فرو بردی آن میوه که آرزوی وی بودی از آن پدید آمدی، ازین عجب تر که موسی را چون رفیق مونس بودی اندوه و شادی خود با وی بگفتی، سبحان المقدر کیف یشاء سبحانه.
یادت اندر خسروی سیار از فوج چشم (کذا) ای مه منجوق فرقت قدر کیوان یافته
اینان بدین بلندی قد و جلال قدر کی باشد التفات بدین خاک پستشان؟
قدر تقدیر قدر او نداند مقدر کی بود هرگز مقدر