ریدک

معنی کلمه ریدک در لغت نامه دهخدا

ریدک. [ دَ / رَ / رِ دَ ] ( اِ ) پسر امرد بی ریش. ( از ناظم الاطباء ) ( برهان ). پسر جوان امرد. بی ریش. ( فرهنگ فارسی معین ). کودک. ( از فرهنگ اوبهی ) ( شرفنامه منیری ). از پهلوی «ریتک »، به گمانم اینکه بجای راء بعضی فرهنگها زیدک با زاء ضبط می کنند، غلط باشد چه ممکن است این صورتی از رودک یعنی فرزند و یاریکای مازندرانی باشد و ریکا نیز شاید در اصل ریدکابوده. علاوه بر آن در «کارنامه اردشیر» مکرر این کلمه آمده است. ( یادداشت مؤلف ). || غلامی که در دربار پادشاهان و بزرگان به خدمت مشغول بود. ( فرهنگ فارسی معین ). غلام بچه ترک. ( آنندراج ) ( از انجمن آرا ). غلام امرد بود. ( لغت فرس اسدی ) ( از فرهنگ جهانگیری ). غلام ترک مقبول. ( از ناظم الاطباء ) :
دیدی تو ریژ و کام بدو اندرون بسی
با ریدکان مطرب بودی به فر و زیب .رودکی.ورهمه ریدکان نرینه شوند
تو کبیتای کنجدین منی.طیان.هر کجا ریدکی بود تکلم
هر کجا کاملی بود خصیم.طیان.پرستنده با ریدک ماهروی
بخندید و گفتش که چونین مگوی.فردوسی.چنین گفت با ریدک ماهروی
که رو آن پرستندگان را بگوی.فردوسی.یکی ریدکی پیش او بد بپای
به ریدک چنین گفت کای رهنمای.فردوسی.صدوچل کنیزک ابا طوق زر
دو صد ریدک خوب زرین کمر.فردوسی.ریدکان خواب نادیده مصاف اندر مصاف
مرکبان داغ ناکرده قطار اندر قطار.فرخی.با دوستان یکدل با مطربان چابک
با ریدکان زیبا با ساقیان دلبر.فرخی.شاد باش و می ستان ازساقیان و ریدکان
ساقیان سیم ساعد ریدکان سیم ساق.منوچهری ( از جهانگیری ).پرستار پنجاه و خادم چهل
طرازی دو صد ریدک دل گسل.اسدی.پریروی ریدک هزار از چگل
ستاره صد و کوس زرین چهل.اسدی.به گرد من این شیردل ریدکان
که از رویشان مه کند نور وام.مسعودسعد.بین که همچون ریدکان خرد دیباپوششان
گرد تخت خویش چون دارد حشر لک لک بچه.سوزنی.- ریدکان ؛ بچگان و پسرکان. ( ناظم الاطباء ). غلام بچگان و پسرکان را گویند. ( آنندراج ) ( برهان ) :
چهل خادم از ریدکان طراز

معنی کلمه ریدک در فرهنگ معین

(رِ دَ ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - پسر جوان امرد، بی ریش . ۲ - غلامی که در دربار شاهان و بزرگان به خدمت مشغول بودند.

معنی کلمه ریدک در فرهنگ عمید

۱. پسر، پسرک، جوانک.
۲. غلام بچه: ریدکان خواب نادیده مصاف اندرمصاف / مرکبان داغ ناکرده قطاراندرقطار (فرخی: ۱۷۷ )، شاد باش و می ستان از ریدکان و ساقیان / ساقیان سیم ساعد، ریدکان سیم ساق (منوچهری: ۶۰ ).

معنی کلمه ریدک در فرهنگ فارسی

رودک، پسر، پسرک، جوانک، غلام بچه
( اسم ) ۱ - پسر جوان امرد بی ریش . ۲ - غلامی که در دربار شاهان و بزرگان بخدمت مشغول بود .
یا ریذک . یا ریدک خوش آواز

معنی کلمه ریدک در ویکی واژه

از پارسی میانه lytk' (rēdak, “lad, page”), از *raita-ka-. برای بخش نخست بسنجید با ارمنی کهن երիտասարդ (eritasard).
پسر جوان امرد، بی ریش.
غلامی که در دربار شاهان و بزرگان به خدمت مشغول بودند.

جملاتی از کاربرد کلمه ریدک

یکی ریدک ترک با او به راه ز بهر پرستش به هر جایگاه
فزون از شمرد مرده کودک همی کز آنان یکی کشته ریدک‌ همی
بادوستان یکدل با مطربان چابک باریدکان زیبا با ساقیان دلبر
پرستار سیصد بتان چگل سرایی دو صد ریدک دلگسل
شاد باش و می ستان از ریدکان و ساقیان ساقیان سیم ساعد، ریدکان سیم ساق
پیش کز ایزد بریدکیفر اکمل
ریدکان خواب نادیده مصاف اندر مصاف مرکبان داغ ناکرده قطار اندر قطار
دکتر فریدکریمی:افزود اب هویج به افزایش قد بعضی از بچه ها آسیب زده و باعث عدم تکلم درست در کودکان شده است این
یک فرد ممکن است درگیر آسیب یا ختنه کردن خود به ناحیه تناسلی مانند اخته کردن، پنکتومی یا کلیتوریدکتومی شود. انگیزه پشت چنین اقداماتی بسیار متفاوت است. ممکن است به دلیل سندرم اسکوپتیک، بحران شخصی مرتبط با هویت جنسی، بیماری روانی، خودزنی، بدشکلی بدن یا دلایل اجتماعی انجام شود.[نیازمند منبع]
سپر خواست از ریدک ترک زال برانگیخت اسپ و برآورد یال
ز اسبان، وز ریدکان سرای ز خرگاه وز خیمه و چارپای
تا اشک ربط سبحهٔ انفاس نگسلد پیری مرا به حلقهٔ قامت مریدکرد