ذو

معنی کلمه ذو در لغت نامه دهخدا

ذو. ( ع اِ ) با. خداوند. صاحب. دارا. مالک. یقال فلان ذوکذا؛ ای صاحبه. ( مهذب الاسماء ). ذوالجلال و الاکرام. ذوذوابة. ذواربعة اضلاع. ذوحب. ذونسب. ذوفن. ذوفنون. ذوالریاستین. ذوالأثر.و در حالت نصب ذا و در حال جر ذی آرند و تثنیه آن ذوان ، ذَوَین و ج ِ آن ذَوُون و ذَوَین : جائنی ذومال ،رایت ذامال ، مررت بذی مال. و تانیث آن ذات باشد. و چون همگی لازم الاضافه باشند از آنرو جز ذوا و ذَوی و ذَوُو و ذَوی در کلام نیاید. || الذی. آن چنان کسی که. آن چنان چیزی که. آنکه. آنچه :
فأن الماء ماء ابی وجدی
و بئری ذوحفرت و ذوطویت.
|| یکی از مقولات عشر ارسطو.مرادف له. جده. ملک.

معنی کلمه ذو در فرهنگ معین

(اِ. ) [ ع . ] صاحب ، دارنده . در عربی در حالت رفع «ذو» و در حالت جر «ذی » و در حالت نصب «ذا» می گویند.

معنی کلمه ذو در فرهنگ فارسی

صاحب، دارا، مالک
( از اسمائ سته ) صاحب خداوند دارا مالک : ذوفنون ذو الریاستین . توضیح : در عربی ذو در حالت رفعی استعمال شود ولی در فارسی این قاعده را مراعات نکنند .

معنی کلمه ذو در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی ذُو: صاحب - دارای (حالت منصوب آن "ذا" حالت مجرورش "ذی" و حالت مرفوعش "ذو" و مؤنثش "ذات" می باشد )
معنی ذِی: صاحب - دارای (حالت منصوب آن "ذا" حالت مجرورش "ذی" و حالت مرفوعش "ذو" و مؤنثش "ذات" می باشد )
معنی ذَا: صاحب - دارای (حالت منصوب آن "ذا" حالت مجرورش "ذی" و حالت مرفوعش "ذو" و مؤنثش "ذات" می باشد )
معنی ذَا ﭐلْکِفْلِ: نام یکی از پیامبران الهی علیهم السلام (در روایتی از امام جواد آمده است :خدای عز و جل صد و بیست و چهار هزار پیغمبر فرستاد که سیصد و سیزده نفر آنان مرسل بودند(بقیه دین وشریعت دیگر پیامبران را تبلیغ می کردند) ، و ذو الکفل یکی از آن مرسلین است که بعد از ...
معنی ذِی ﭐلْقَرْنَیْنِ: لقب یکی از اولیاء الهی علیهم السلام (در روایتی از امام صادق علیه السلام درمورد ذی القرنین علیه السلام آمده است که کارهائی میکرد که از بشر عادی ساخته نیست و شخصی از حضرت علی (علیهالسلام) پرسید : آیا ذو القرنین پیغمبر بود ؟ در پاسخ فرمود : نه ، ولی بن...
تکرار در قرآن: ۳۷(بار)

جملاتی از کاربرد کلمه ذو

به گفته ویلر مورخ، ممکن است برخی از عناصر این گزارش‌ها که در ابتدا با صعب مرتبط بوده‌اند، در داستان‌هایی گنجانده شده باشند که ذوالقرنین را با اسکندر شناسایی می‌کنند.
چو رامین از تو تنها ماند و مهجور اگر زن کردی زی من بود معذور
به انوار یقین بادا دل و جان و تنت روشن همیشه تا ز ذوق تن دل احرار در جنبد
لذت از عمر خود کجا یابد عاقل ار ذوق عاشقانش نیست
عشق مست است و عقل مخمور است ذوق مستان ما کجا یابد
اصل اسلام این دو چیز آمد قران و ذوالفقار نه مسلمان و نه مشرک را درین پیکار نیست
علم ذوقست ای برادر گوش کن جام می شادی رندان نوش کن
به نسبت تو چنان ذوق سوختن عام است که در کنار گل و لاله طفل شبنم سوخت
لذت نامه‌های تو ذوق پیام‌های تو می نرود سوی لبم سخت شده‌ست در برم
قدم به مسجد کوفه نهاده با صد ذوق به روی شاه گشودند چشم اشک‌فشان
بیا ای آنکه معذورم نمی‌داری تماشا کن در این رخنه که بر جان من است از نوک مژگانش
۲. شهید علیرضا کشتکار ذوالقدر(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران)
او از همدانی و هیثم روایت می‌کند که ذوالقرنین، شاه سبا بوده‌است و اشعارِ عربی پیش از اسلامی را بیان می‌کند که دربارهٔ ذوالقرنین سروده شده‌اند.[۷]