معنی کلمه دف در لغت نامه دهخدا
ای قحبه بیازی ز دف به دوک
مسرای چنین چون فراستوک.زرین کتاب ( از فرهنگ اسدی ).لاجرم دادند بی بیم آشکار
در بهای طبل و دف مال زکات.ناصرخسرو.در چنبر دف آهو و گور است و یوز و سگ
کاین صف بر آن کمین به مدارا برافکند.خاقانی.از حیوان شکارگاه دف آواز
تهنیت شاه را مدام برآمد.خاقانی.نای را دشمن است و دف را دوست
بر ره دف همی وزد بی بی.خاقانی.