معنی کلمه خسران در لغت نامه دهخدا
خسران. [ خ ُ ] ( ع مص ) زیان کردن در تجارت خود و مغبون شدن . ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ). زیان کردن. ( المصادر زوزنی ) ( دهار ).
- خسرالدنیا و الاخره ؛ بزیان در هر دو سرای. ( یادداشت بخط مؤلف ). توضیح : این عبارت آیه قرآن است و در فارسی برای کم زیانکار آمده. را. || گمراه شدن. || کردن وزن ( منتهی الارب ) ( از لسان العرب ) ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ).
خسران. [ خ ُ ] ( ع اِمص ) کمی و نقصان و زیانکاری. ( ناظم الاطباء ). زیان کاری. ( دهار ). زیان. کاستی : بر خیره می کشند می خورنداز بهر حطام را و آنگاه خود می گذارند و می روند تنهابزیر زمین با وبال و خسران بسیار. ( تاریخ بیهقی ).
حاصل آن اگر میسر گردد خسران دنیا و آخرت باشد. ( کلیله و دمنه ).
بنده خاقانی بخدمت نیم رو خاکی رسید
سهو و خسران پس نهاد وسهم خسرو پیشوا.خاقانی.از خوف خسران خوداز جانب سلطان صلاح کار خود و از آن او در آن دیدند... ( جهانگشای جوینی ). من ذرع العدوان حصدالخسران هر که عدوان کارد خسران درود چه از تخم ظلم زیان روید. || هلاکی. || گمراهی. ( یادداشت بخط مؤلف ).
خسران. [ خ ُس ُ ] ( اِخ ) نام یکی از سران مغول است : خسران از خوف خسران خود از جانب سلطان صلاح کار خود و از آن او در آن دیدند که... ( جهانگشای جوینی ). و آن اندیشه سبب کودکی و دلشکستگی سلطان بود چون نزدیک خسران خود هزارسف و دیگر امرا رفت. ( جهانگشای جوینی ).
خسران. [ خ ُ ] ( اِخ )نام دیهی است از دیههای کوزدر. ( تاریخ قم ص 141 ).