معنی کلمه مادیان در لغت نامه دهخدا
چو رستم بر آن مادیان بنگرید
مر آن کره پیلتن را بدید.فردوسی.خروش دم مادیان یافت اسب
بجوشید برسان آذرگشسب.فردوسی.که این مادیان چون درآید به جنگ
بدرد دل شیر و چرم پلنگ.فردوسی.امر تو و ابلق شب و روز
یک فحل و دو مادیان ببینم.خاقانی.مادیانی کو شکیبا شد زفحل
از ریاضت ناشکیبش کردمی.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 935 ).مادیانان گشن و فحل شموس
شیر مردی جوان و هفت عروس.نظامی ( هفت پیکر چ وحید ص 57 ).زدشت رم کله ، در هر قرانی
به گشن آید تکاور مادیانی.
نظامی ( خسرو و شیرین چ وحیدص 215 ).
گرش صد گونه حلوا پیش بودی
غذاش ازمادیان و میش بودی.
نظامی ( خسرو و شیرین چ وحید ص 215 ).
و امرای مغول و مسلمان مادیان گله ها می آوردند و نوبت به نوبت قمیز می ساختند. ( جهانگشای جوینی ). دیه کمیدان پیش از بنای عمارت چراگاه مادیانها بوده است و بدین سبب او را کمیدان میخوانند یعنی جای مادیان. ( تاریخ قم ص 63 ).
- مادیان گور ؛ گور ماده :
آخرالامر مادیان گوری
آمد افکند در جهان شوری.نظامی.