معنی کلمه لوطی در لغت نامه دهخدا
عمرو خلقان گر بشد شاید که منصور عمر
لوطیان را تازید هم تاز و هم مکیاز بس.کسائی ( از فرهنگ اسدی چ اقبال ص 186 ).در بلخ ایمنند ز هر شری
می خوار و دزد و لوطی و زن باره.ناصرخسرو.... به گرو کردن با لوطیان
باید پرسید از اهل بصر
تا ز خرد باشد یا از سفه
تا بود از آهویا از هنر.سوزنی.کنده ای رالوطیی در خانه برد
سرنگون افکند و در وی می فشرد
... گفت لوطی حمد را که من
بد نیندیشیده ام با تو به فن.مولوی.گفت شوهر را که ای مأبون رد
کیست آن لوطی که بر تو می فتد.مولوی.همچو لوطی کاسه گردانا.( عبید زاکانی ).- لوطی اللهی ؛ لوطی خدائی. رجوع به مدخل لوطی اللهی در ردیف خود شود.
|| سخی. بخشنده. جواد. جوانمرد . مقابل پینتی.
مردی راست گو و درست و بذال و آزاده و جوانمرد. صاحب مروت : نالوطی ؛ ناجوانمرد. ج ، لوطیون. ( مهذب الاسماء ). لوطیان :
خَرِ مرکوب لوطیان قدیم
بی جو و جفر و جوبه و شلماب.سوزنی.خرسواران لوطیش کردند
پای بی پنجه در دهان رکاب.سوزنی.