لوح محفوظ

معنی کلمه لوح محفوظ در لغت نامه دهخدا

لوح محفوظ. [ ل َ ح ِ م َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قال اﷲ تعالی : فی لوح محفوظ، قیل هو لوح ما فی السماء و مکتوب مافیه و قیل انه من نور و قیل هو ام الکتاب و قیل هو فی حفظ اﷲ کانه فی لوح. ( منتهی الارب ). ام القرآن. ام الکتاب. کتاب حفیظ. ( ترجمان القرآن ) : تقدیر آفریدگار جل جلاله که در لوح محفوظ قلم چنان رانده است تغییر نیابد. ( تاریخ بیهقی ). که تقدیر آفریدگار در لوح محفوظ قلم چنان رانده است. ( تاریخ بیهقی ص 94 ).
بنگر اندر لوح محفوظ ای پسر
خطهاش از کاینات و فاسدات.ناصرخسرو.به لوح محفوظ اندر نگر که پیش تو است
در او همی نگرد جبرئیل و بویحیی.ناصرخسرو.وجودت لوح محفوظ و حمل در وی بود گوشَت ْ
دو دستت باز چون جوزا چنانچون ثور گردن دان.ناصرخسرو.لوح حافظ لوح محفوظی شود
عقل او از روح محظوظی شود.مولوی ( مثنوی چ نیکلسن دفتر 1 بیت 1064 ).صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: لوح محفوظ بالفتح و سکون الواو، هو عند جمهور اهل الشرع جسم فوق السماء السابعة کتب فیها ما کان و ما سیکون الی یوم القیامة کما یکتب فی الالواح المعهودة و لا استحالة فیه لان الکائنات عندنا متناهیة فلایلزم عدم تناهی اللوح المذکور فی المقدار. عن ابن عباس رضی اﷲ عنه. هو لوح من درة بیضاء طوله ما بین السماء الی الارض و عرضه ما بین المشرق و المغرب. و قال الامام الغزالی فی الاحیاء، هو اعلم ان لوح اﷲ تعالی لایشبه لوح الخلق کما ان ذات اﷲتعالی و صفاته لایشبه ذات الخلق و صفاته بل ثبوت المقادیر فی اللوح مضاهی ثبوت کلمات القرآن و حروفه فی دماغ حافظ القرآن و قلبه فانه منظور فیه حتی کأنه حیث یقراء ینظر الیه و لو فشت عن دماغه جزء فجزء لم یشاهد هذا الحظ فیمن هذا الحظ. و عند الحکماء هو العقل الفعال المنتقش بصور الکائنات علی ماهی علیه منه ینطبع العلوم فی عقول الناس. و فی شرح اشراق الحکمة، ان العقل الفعال هو المسمی بجبرئیل فی لسان الشریعة. و فی شرح المقاصد ان اللوح العقل الاول و لعل المراد الاول بالنسبة الینا و هو العقل الفعال بعینه فانه لایجوز ان یثبت الصور الکثیرة فی العقل الاول لأنه یبطل اذ ذاک قولهم : الواحد لایصدر عنه اًلاّ الواحد. ثم هذا عند المشائین النافین للنفس المجردة فی الافلاک المقتصرین علی اثبات النفوس المنطبعة فیها.اًذ الکلیات لاترتسم فی تلک النفوس عندهم. و اللوح المحفوظ لابد ان ترتسم فیها صور جمیع الموجودات و الجزئیات ترتسم فی العقل عندهم. و ان کان علی وجه کلی. و اما عند متأخری الفلاسفة المثبتین للنفس المجردة فی الافلاک فاللوح المحفوظ هو النفس الکلی للفلک الاعظم یرتسم فیها الکائنات ارتسام المعلوم فی العالم. هذا کله خلاصة ما فی التلویح و ما ذکر الچلپی فی حاشیته وحاشیة شرح المواقف. و قال ایضاً فی حاشیة التلویح یرید الحکماء باللوح و الکتاب المبین العالم العقلی -انتهی. و عند الصوفیة عبارة عن نور الهی حقی متجل فی مشهد خلقی انطبعت الموجودات فیه انطباعاً اصلیاً فهی ام الهیولی لان الهیولی لاتقتضی صورة الا و هو منطبعفی اللوح المحفوظ. فاذا اقتضت الهیولی صورة ما وجد فی العالم علی حسب ما اقتضته الهیولی من الفور و المهملة لان القلم الاعلی جری فی اللوح المحفوظ بایجادها حسب ما اقتضته الهیولی. و اعلم ان النور الالهی المنطبع فیه الموجودات هو المعبر عنه بالعقل الکل کما ان الانطباع فی النور هو المعبر عنه بالقضاء و هو التفصیل الاصلی الذی هو مقتضی الوصف الالهی المعبر عن مجلاه بالکرسی ثم التقدیر فی اللوح هو الحکم بابراز الخلق علی الصورة المعینة و الحالة المخصوصة فی الوقت المفروض و هذا هو المعبر عن مجلاه بالقلم الاعلی و هو فی اصطلاحنا معاشر الصوفیة العقل الاول مثاله : قضی الحق بایجاد زید علی الهیئة الفلانیة فی الزمان الفلانی و الامرالذی اقتضی هذا التقدیر فی اللوح هو القلم الاعلی و هو المسمی بالعقل الاول و المحل الذی وجد فیه بیان هذا الاقتضاء هو اللوح المحفوظ المعبّر عنه بالنفس الکلی ثم الامر الذی اقتضی ایجاد هذا الحکم فی الوجود هو مقتضی الصفات الالهیة المعبر عنه بالقضاء. و مجلاه هو الکرسی. فاعرف ما المراد بالقلم و اللوح و القضاء و القدر، ثم اعلم ان علم اللوح المحفوظ نبذة من علم اﷲ اجراه اﷲتعالی علی قانون الحکمة الالهیة علی حسب ما اقتضته حقائق الموجودات الخلقیة و علم وراء ذلک هو حسب ما اقتضته حقائق الحقیة برز علی نمط اختراع القدرة فی الوجود لاتکون مثبتة فی اللوح المحفوظ بل قد تظهر فیه عند ظهورها فی العالم العینی. و قد لاتظهر ایضاً فیه و جمیع ما فی اللوح المحفوظ هو علم مبداء الوجود الحسی الی یوم القیامة. و ما فیه من علم اهل النار و الجنة شی علی التفصیل. لان ذلک من اختراع القدرة. و امر القدرة مبهم لا معین. نعم یوجد فیها علمها علی الاجمال مطلقاً کالعلم بالنعیم مطلقاً لمن جری له القلم بالسعادة الابدیة. ثم لو فصل ذلک النعیم لکان ذلک الجنس هو ایضاً جملة کما تقول بأنه منه اهل الجنةالمأوی او اهل جنة النعیم. ثم اعلم ان المقضی به المقدر فی اللوح علی نوعین. مقدر لایمکن التغییر فیه من الامور التی اقتضتها الصفات الالهیة فی العالم. فلا سبیل الی وجودها. اما الامور التی یمکن فیها التغییر فهی الاشیاء التی اقتضتها قوابل العالم علی قانون الحکمة المعتادة، فقد یجریها الحق علی ذلک الترتیب فیقع المقضی به. و لا شک ان ما اقتضته قوابل العالم هو نفس مقتضی الصفات الالهیة. ولکن بینهما فرق اعنی بین ما اقتضته قوابل العالم و بین ما اقتضته الصفات مطلقاً و ذلک ان قوابل العالم و لو اقتضت شیئاً فانه من حکمها العجز لاستناد امرها الی غیرها. فلاجل هذا قد یقع وقد لایقع بخلاف الامور التی اقتضتها الصفات الالهیة فانها واقعة ضرورة للاقتدار الالهی. و ایضاً قوابل العالم ممکنة. و الممکن یقبل الشی و ضده فاذا اقتضت القابلیة شیئاً و لم یجر القدر الا بوقوع نقیضه کان ذلک النقیض ایضاً من مقتضی القابلیة التی فی الممکن فیقول بایقاع ما اقتضته قوابل العالم لکن بخلاف قانون الحکمةو اذا وقع ما اقتضته القابلیة بعینه قلنا بوقوعه علی القانون الحکمی و هذا امر ذوقی لایدرکه الا صاحب الکشف فالقضاء المحکم هو الذی لا تغییر فیه و لا تبدیل و القضاء المبرم هو الذی یمکن فیه التغییر و لهذا ما استعاذ النبی صلی اﷲ علیه و آله و سلم باﷲ الا من القضاء المبرم لأنه یعلم انه یمکن فیه ان یحصل التغییر والتبدیل. قال اﷲ تعالی : یمحوا اﷲ ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب . بخلاف القضاء المحکم. فانه المشارالیه بقوله : و کان أمراﷲ قدراً مقدوراً و اصعب ما علی الکاشف لهذا العلم معرفة المبرم من المحکم. فیبادر فیما یعلمه محکماً و یشفع فیما یعلمه مبرماً و اعلام الحق له بالقضاء المبرم هو الاذن له فی الشفاعة قال اﷲتعالی : من ذا الذی یشفع عنده اًلاّ باًذنه . کذا فی الانسان الکامل و المفهوم من مجمع السلوک ان القضاء المبرم هو الذی لایمکن التغییر فیه حیث قال : و من موجبات ترک الاعتراض علی اﷲتعالی الرضاء بقدراﷲ المقدر و قضائه المبرم من الفقر و الغنی ؛ یعنی بعض از موجبات ترک اعتراض بر خدای راضی شدن است به تقدیر خدای که مقدر کرده شده است و حکم خدا که محکم کرده شده از فقر و غنا - انتهی. و رجوع به لوح شود.

معنی کلمه لوح محفوظ در فرهنگ فارسی

قال الله تعالی فی لوح محفوظ قیل هو لوح نا فی السمائ و مکتوب ما فیه و قیل انه من نور و قیل هو ام الکتاب و قیل هو فی حفظ الله کانه فی لوح . ان القر آن .

معنی کلمه لوح محفوظ در دانشنامه آزاد فارسی

اصطلاحی در علوم قرآنی و علم کلام. لوح در لغت یعنی هر چیزی که بر روی آن بتوان نوشت، و محفوظ یعنی نگاه داشته شده و مصون از تحریف و تبدیل. نظر قرآن پژوهان و برخی نحله های فکری در معنای اصطلاحی آن متفاوت است. این ترکیب یک بار در قرآن آمده است (بروج، ۲۱ـ۲۲). اهل حدیث معتقدند که خدا در قرآن ما را به وجود آن خبر داده، اما حقیقت آن را بازنگفته و ما باید به آن ایمان آورده و به آن اکتفا کنیم. امام محمد غزالی آن را علم الهی نامیده و برخی آن را نور، امّ الکتاب و امّ القرآن گفته اند. از لوح محفوظ تأویل های دیگری هم در آثار مفسران و عرفا و متکلمان آمده است. روایات در صفت لوح زیاد و مختلف است امّا همۀ آن ها جنبۀ تمثیل دارند یعنی امور معنوی را با زبان مادی مجسم ساخته اند. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان گفته اند که مراد از لوح محفوظ یا «کتاب مبین» یا «کتاب مسطور» که در قرآن آمده همان متن اعیان و موجودات با حوادثی است که همراه آن ها هستند و این همراهی از این نظر حتمی است که هر چیزی مترتب بر علت خویش است و پیدایش معلول بعد از وجود علت غیرقابل تخلف است و اگر قرآن کریم نظام علیت و معلولیت را کتاب مبین و لوح محفوظ نامیده است به این منظور بوده که حقیقت امر را به کمک مثال تفهیم نماید.

معنی کلمه لوح محفوظ در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] طبق آیات و روایات، تمام پدیده های هستی از کوچک و بزرگ در کتاب یا لوحی تکوینی نوشته می شود که این کتاب ویژگی خاص خود را دارد.
لوح در لغت به معنای صفحه ای است که در آن نوشته می شود مانند کاغذ، پوست، سنگ و یا هر چیز دیگری که قابل نوشته شدن باشد و لوح محفوظ کتابی است که تمام پدیده های عالم با قلم تقدیر در آن ثبت شده و از هر گونه تغییری محفوظ است.بدون شک تعبیر لوح و قلم برای تقریب ذهن است و از باب تشبیه و یا تنزیل است و نباید آن را با قلم و کاغذ و کتاب معمولی مقایسه کرد، اگر چه به بزرگی عالم باشد، بلکه آن یک حقیقت والایی مانند عرش و کرسی است که وجود دارد و علم به وجود آن منحصرا از طریق شرع و نقل حاصل می شودو عقل را در آن راهی نیست.
لوح محفوظ از دیدگاه فلسفه
بعضی از فلاسفه لوح محفوظ را همان عقل فعال و یا نفس کلی فلک اعظم دانسته اند که کائنات در آن نقش بسته است. ملا صدرا درباره ی لوح محفوظ چنین توضیح می دهد:«و اما لوح محفوظ پس آن عبارت است از نفس کلی فلکی، بخصوص فلک اقصی؛ چون هر چه در عالم جریان می یابد و یا در آینده جریان خواهد یافت در نفوس فلکی نوشته شده و ثبت شده است چون آن ها به لوازم حرکت های خود آگاهند... پس همان گونه که در کاغذ محسوس نقوش محسوسی به وسیله قلم نوشته می شود، همین طور از عالم عقل فعال صورت های مشخصی ترسیم می شود که به طور کلی علل و اسباب آن مضبوط است، جایگاه این صورت ها نفس کلی است که قلب عالم است ».به نظر تطبیق اصطلاحات شرعی و نقلی با اصطلاحات فلسفی و عقلی، کاری نااستوار و حتی خطرناک است چون فرضیه های علمی و عقلی همواره در معرض باطل شدن و دگرگونی است و این اصطلاحات فلسفی ناظر به هیئت بطلمیوس است که سال هاست باطل شده و به تاریخ علم پیوسته است. بنابراین باید از چنین تطبیق هایی پرهیز نمود و حیطه شرع را آلوده چنین اصطلاحاتی نکرد. البته اگر علم قطعی و تجربی چیزی را ثابت کرد، تطبیق یک مفهوم شرعی و یا آیه ای از قرآن با آن، با رعایت احتیاط اشکالی ندارد ولی این جا از آن موارد نیست.
دیدگاه صحیح
لوح محفوظ، گنجینه ی علم خدا و آیینه صفت عالمیت اوست و چون علم خدا عین ذات اوست، سزاوار نیست که در این لوح تغییری حاصل شود و لذا هیچ وقت در آن تغییر و تبدیلی رخ نمی دهد و محتوای آن همواره ثابت و استوار است و می توانیم بگوییم که لوح محفوظ ظرف علم الهی است؛ البته علم خدا نامحدود است و این که این لوح را ظرف آن یا گنجینه ی آن قلمداد می کنیم نسبت به معلومات است که مجموع پدیده های جهان هستی است و به هر حال محدود است.
لوح محفوظ در قرآن و روایات
...
[ویکی شیعه] لوح محفوظ ، صفحه ای است که تمام اتفاقات عالم در آن ثبت شده است. این اتفاقات، همراه با جزئیات کامل است و به هیچ وجه قابل تغییر و دگرگونی نیست. جنس این کتاب معلوم نیست، هرچند قطعا از جنس کتاب کاغذی و مادی نیست. گاهی از این لوح با نام های ام الکتاب، کتاب مسطور، رق منشور، کتاب مکنون و کتاب حفیظ نیز یاد می شود.
در مقابل آن، لوح محو و اثبات قرار دارد که محل ثبت حوادث و اتفاقاتی است که قرار است محقق شود و برخلاف لوح محفوظ، اموری که در آن نوشته شده است، بر اساس شرایط و ضوابطی قابل تغییر و تبدیل است.

جملاتی از کاربرد کلمه لوح محفوظ

چهارم آن که این مصیبت بر تو نبشته بود و در لوح محفوظ و در راه بود، چون از راه برخاست و بازپس کرده آمد جای شکر بود. شیخ ابوسعید از خر درافتاد. گفت، «الحمدالله» گفتند، «چرا؟» گفت، «از آن که بلا بازپس پشت افتاد». یعنی که واجب بود که این ببود که در قضای ازلی حکم کرده بود.
می توان خواند از جبین رحل مصحف های او رازهای غیب را چون لوح محفوظ آشکار
اگر شوقت امان ندهد ببزم خان خانان رو که نقش لوح محفوظش ز پیشانی عیان بینی
به لوح محفوظ‌اندر نگر که پیش تست درو همی نگرد جبرئیل و بویحیی
رموز معانیش باشد بیان بود لوح محفوظ علمش زبان
به دانش لوح محفوظ امامت به بخشش گنج مکنون کرامت
همه در لوح محفوظم نمودند نمود عشق در بودم نمودند
روح اعظم روان سید ماست لوح محفوظ آن سید ماست
همه محدود باشد جز که ملفوظ محیط از لفظ آمد لوح محفوظ
لوح محفوظ را روان می خوان تا بدانی که اصل دفتر چیست