معنی کلمه لوئی در لغت نامه دهخدا
لوئی. ( اِخ ) ولیعهد فرانسه ، فرزند لوئی پانزدهم و پدر لوئی شانزدهم پادشاه فرانسه و لوئی هجدهم و شارل دهم. ( 1729-1765 م. ).
لوئی. ( اِخ ) لوئی اول ، ملقب به کبیر. پادشاه هنگری ( مجارستان ) و لهستان از 1342 تا 1382 م.
لوئی. ( اِخ ) لوئی اول. کنت دانژو. دومین پسر ژان دوم پادشاه فرانسه.
لوئی. ( اِخ )لوئی اول. پادشاه پرتقال ، مولد لیسبن به سال 1838 ووفات 1889 م. وی به سال 1861 به سلطنت رسیده است.
لوئی. ( اِخ ) لوئی اول. امپراطور مشرق از 814 تا 840 م. همزمان لوئی لو دبونر پادشاه فرانسه.
لوئی. ( اِخ ) لوئی اول. پادشاه آلمان ، همزمان لوئی لو دبونر پادشاه فرانسه.
لوئی. اول ( اِخ ) پادشاه باویر از سال 1825 تا سال 1848 م.
لوئی. اول ( اِخ ) لوئی اول. لو دبونر پسر شارلمانی و هیلدگارد، مولد شاسنوی ( لو اِ-گارن ) در 778 م. امپراطور مشرق و پادشاه فرانسه از 814 تا 840 م.
لوئی. ( اِخ ) لوئی پانزدهم ، مشهور به «لوبین اِمِه ». سومین پسر لوئی دوک دوبورگونی و ماری آدِلائید دُساووآ و کوچکترین نوه لوئی چهاردهم ، مولد ورسای به سال 1710، پادشاه فرانسه از سال 1715 تا 1774 م.
لوئی. ( اِخ ) لوئی پنجم ، مشهور به «لو فنآن ». فرزند لوتر و اِما، مولد 966م. پادشاه فرانسه از 986 تا 987م. وی در شکارگاه هلاک شد و با مرگ او سلسله کارلنژها برافتاد.
لوئی. ( اِخ ) لوئی چهاردهم ، ملقب به لوگران ( کبیر )، فرزندلوئی سیزدهم و آن دُتریش. مولد «سن ژرمن -آن -لِی » به سال 1638. پادشاه فرانسه از سال 1643 تا سال 1715.
لوئی. ( اِخ ) لوئی چهارم. دوترمِر. فرزند شارل سوم ( لوسمپل )، مولد حدود سال 921م. پادشاه فرانسه از سال 936 تا 954م.
لوئی. ( اِخ ) لوئی دوازدهم ، ملقب به لو پر دو پوپل ( پدر مردم ) فرزند شارل ، دوک دُرلئان و ماری دوکلو و کوچکترین نواده شارل پنجم.مولد بلوا بسال 1462 و وفات کمی پس از سال 1515م.